اولیور لیمن1، یکی از پرکارترین مستشرقان معاصر است که در باب اسلام می‌نویسد. او پس از کتاب قرآن: راهنمایی فلسفی2 و آثار اولیه‌اش که در بابِ سیر تاریخ و فلسفه اسلام بود، کتاب دیگری در باب درون‎مایه‌های بنیادین اسلام عرضه کرد. اخلاق اسلامی حیطه‌ای است که نه‌تنها برای آشتی دادن رفتارهای انسانی مسئله‌دار با جهان، بلکه برای مشارکت در توجه فزاینده به مقام عمل، و جنبه اصلی علوم انسانی در پژوهش‌های پست مدرنِ فلسفه و دین، هم محوری و مهم است. اخیراً نیز برخی از فیلسوفان مسلمان مانند عبدالله دِرَاز و طه عبد الرحمن به این موضوع پرداختند. آنها در نقش و اهمیت اسلام در حل مسائل ابناء بشر و احیاء تمدن اسلامی جهانی بازنگری کردند.

لیمن کتاب «اسلام و اخلاق» را با برجسته کردنِ نیاز به مطالعه فلسفی دین به‌مثابه یک حیطه مطالعاتی حیاتی آغاز می‌کند. او مسئله اصلی رویکرد مسلمانان به اخلاق را فقدان رویکرد تحلیلی می‌داند که برای مواجهه با تحولات جامعه بشریْ حیاتی است، مخصوصاً در عصر پرتلاطم امروز. او رویکرد سنتی را خطابی کردن (موعظه) گفتمان اخلاقی می‌داند که در پژوهش دانشگاهی بی‌معنا است، و عینیت و دقت هم ندارد. او این رویکرد را یک کمبود جدی می‌داند که متخصصان ما باید آن را علاج کنند، زیرا «قرآن بر این اصول حجت می‌آورد و اینها هستند که ذات اخلاقی اسلام را بیان می‌کنند» که خود مسلمانان آن را دست‌کم گرفتند.

Oliver Leaman
ولیور لیمن

ا

کتاب لیمن، مسلمانان را در دو زمینه به چالش می‌کشد. او نشان می‌دهد که از نظر فکری، در رویکردمان به اخلاق به روش‌شناسی تحلیلی توجه کافی نکردیم. همچنین قرآن هم با اینکه حقیقتاً «شرحی پرمغز از رفتار اخلاقی» به دست می‌دهد، به اندازه کافی بررسی نشده است. منابع دیگر، یعنی سنت پیامبر و اصول تفسیریِ مکاتب فقهیِ سنتی جایگاه بالاتری دارند. او از علم تفسیر هم انتقاد می‌کند. به عقیده او، این علم فقط پیام اصلی قرآن را پنهان می‌کند. بر این اساس، او توده‌های مسلمان را اجتماعی بدون اصول اخلاق اسلامیِ روشن و کاربردی می‌داند. در مقام عمل، او ضعف‌هایی مشاهده می‌کند در عملکرد اخلاقی مسلمانان در تقلا برای ساخت یک جامعه اخلاقی که واقعاً نمونه‌ای از معجزه قرآن باشد.

این اظهار نظرهای عام و کلی مؤلف از چندین ضعف بزرگ رنج می‌برد. گرچه همانطور که پیشتر گفت، هدف اصلی او تمرکز بر اخلاق قرآن است و «به بسیاری از این منابع تکمیلی نمی‌پردازد، مگر اینکه به میزان وامگیری آن از قرآن اشاره کند». با این حال، همه گفتمان و رویکرد او، مملو از شرح همین منابع تکمیلی است، مخصوصاً اختلاف نظرهایی که در فقه و کلام یافته می‌شود. تمامی مباحث استدلالی او، پاسخ به دیدگاه‌ها، برداشت‌ها و اعمال مسلمانان کنونی است، از بنیادهای کلام گرفته تا جایگاه سنن نبوی خاص، از مکاتب فکری مختلف مانند شیعه و صوفیه گرفته تا اعمال مسلمانان در سرزمین‌های مختلف. تلاش مؤلف برای پرداختن به همه مباحث اصلی مربوط به اسلام، بسیار جاه‌طلبانه است. مباحثی که در فصل‌ها و بخش‌های هر فصل مطرح می‌شود، موضوعات مختلف، از اخلاق، اصول، نزاع‌ها، گناه گرفته تا ارزش‌های اساسی مانند عدالت را در هم می‌آمیزد که هر یک مستلزم بحثی مفصل و دقیق است. به مباحث دیگری از جمله اسباب النزول، نسخ، تحلیل زبانی و گفتمان فقهی در باب مقاصد هم اشاره شده است. او تلاش بسیاری می‌کند تا گرایش‌های فکری و عملیِ مختلف مسلمانان را شرح دهد، از دینداری سنتی گرفته تا مرتجعان محافظه‌کار و اصلاح‌طلبان رادیکال.

کار او جاه‌طلبانه است، ولی دانش محدود او درباره اسلام، ضعف آشکار کتاب است. او با برگرداندن واژه اخلاق به مخلوق یا آفریده در نسبت با خالق یا آفریننده (به‌جای خُلْق که معنای مفرد و صحیح اخلاق است) آغاز می‌کند و تعریفی مسئله‌دار از اخلاق ارائه می‌دهد. از آنجا که فهم درستی از کلیت و وحدت اجزای مفهوم اخلاق در اسلام ندارد، بحث او درباره فرااخلاق تقلیل‌گرایانه می‌شود.

این کتاب با گرایش شرق‌شناسانه‌ای که نسبت به اسلام و صورت‌بندی مدرن از اخلاق دارد، چارچوب فکری اسلامی را به‌مثابه یک مسئله بررسی می‌کند. در نتیجه، مؤلف از فهم گستره اخلاقی قرآن با چارچوب فکری خودش، عاجز است. مؤلف گویا از اخلاق اسلامی انتظار دارد تا به صورت معجزه‌آمیزی هم مفصلاً درباره اصول کلی اخلاقی سخن بگوید و هم با جزئیات هرچه تمام‌تر، به چیستی خوب و بد در تمام مصادیق و برای همه اقشار جامعه پاسخ‌هایی دقیق بدهد. او از یک سو، قدرت و پویاییِ صورت‌بندی‌های کلی قرآن را رو به ضعف می‌داند و از طرف دیگر، از نظامی مبتنی بر درستکاری متظاهرانه و کاملاً استبدادی سخن می‌گوید. او به دنبال پاسخ‌هایی مشخص به‌مثابه راه‌حل‌های ذاتیِ اخلاق اسلامی می‌گردد. برای این منظور، به تمام انواع و اقسام اختلاف نظرهای درون‌دینی مسلمانان در فقه، کلام و تصوف بدبینانه می‌نگرد، ولی در عین حال، خبری از راه‌حل‌های قرآنی هم نیست.

Islam and Morality: A Philosophical IntroductionRahman, Amilah Binti Awang Abd.  Intellectual Discourse; Kuala Lumpur Vol. 29, Iss. 2,  (2021): 379-382.

افزون بر آن، نویسنده گمان می‌کند اصول اخلاقی، مبتنی بر استدلال‌های شخصی و ذهنی است، و به‌تبع، نمی‌توان هیچ یک از قواعد را پذیرفت، حتی آن مواردی که اگر عاقلانه به قرآن نظر کنیم ممنوعیت آنها کاملاً روشن است، مانند قمار، نوشیدن شراب و رباخواری. او می‌نویسد «واقعاً نه، این پذیرش آشکار این واقعیت زندگی است که الکل بخشی از زندگی اکثر این مردم است». و همچنین می‌نویسد «… تجربه ما از جهان نشان می‌دهد که الکل همه جا هست، واقعیت این است که مصرف آن اغلب تأثیر منفی روشنی بر کسانی که می‌نوشند و کسانی که نمی‌نوشند هم ندارد». او همچنین تأکید می‌کند که ویرایش ژنوم و مرگ خودخواسته3 هم اعمال جایزی هستند.

جای شگفتی نیست که فهم نویسنده از رابطه میان فقه و اخلاق، مشکل‌آفرین، ناسازگار و پرتناقض است. او برای فهم اصول و مبانی اخلاق اسلامی، ابتدا به فقهای جنجالی رجوع می‌کند و سپس فرض می‌گیرد که فقه نمی‌تواند مبتنی بر اخلاق باشد، زیرا اغراض و عللِ اعمال انسان بر اساس اراده الهی است؛ به عبارت دیگر، همه چیز «به خدا بستگی دارد».
علاوه بر آن، تلاش نویسنده برای تبدیل تمام قواعد اخلاقی به اخلاق غایت‌شناختی هم پذیرفتنی نیست. او تلاش بسیاری می‌کند تا قواعد اخلاقی را تابع نظریه مقاصد4 کند. این تلاش او، در واقع شدیدتر شدنِ تقلیل‌گرایی اوست. گرچه اخلاق در اسلام جنبه‌های غایت‌شناختی هم دارد و زبان قرآنی هم آشکارا حاکی از این امر است، اما تطبیق نظریه مقاصد بر همه شئون اخلاق پیامدهای عجیبی به بار خواهد آورد. چرا که اساساً مقاصد بیشتر به کار راه‌حل‌های فقهی می‌آید.

بنابراین، کاوش در اصول کلیِ اخلاق در قرآن، مستلزم بحثی بسیار عمیق‌تر از آن چیزی است که نویسنده به‌نحو ناکافی انجام داده است. ظاهراً چنین گفتمانی از جهان‌بینی‌ای آغاز می‌شود که به ماهیت انسان و مسئولیت‌های اخلاقی او، از منظری اسلامی می‌نگرد. علاوه بر آن، اصول اخلاق خود به مبانی‌ای تقسیم می‌شوند که بر قواعد، ارزش‌ها و جنبه‌های عملی حاکم‌اند. توقعات آرمانی از عمل انسان، به‌خودی‌خود موضوعی پیچیده و در عین حال، حیاتی برای فهم اصول کلی اخلاق از منظر قرآن است. در جنبه عملی اخلاق، کلیتِ اخلاق اسلامی متکی است به اصول برگرفته از وحی همراه با پویایی‌ای که به فرد اجازه می‌دهد تا مختارانه عمل کند. در نتیجه، اهداف بسیار جاه‌طلبانه نویسنده به‌جای اینکه از منظری کلی مبنای فلسفی اخلاق اسلامی را روشن کند، شرحی نادرست از اصول اخلاقی اسلام ارائه می‌دهد. نویسنده اصول اخلاقی اسلام را نظامی نابسامان توصیف می‌کند که مشحون از انواع و اقسام اختلاف نظرها و پرسش‌ها است.
محققان مسلمان «باید» این کتاب را علی‌رغم همه کاستی‌هایش بخوانند تا با دیدگاه یک ناظر بیرونی به تصویر امروزی اخلاق اسلامی و اخلاق مسلمانان آشنا شوند. این کتاب برای یک چارچوبِ مبتنی بر قرآن از اخلاق اسلامی، یک زنگ خطر به حساب می‌آید. منظورم آن صورت‌بندی درست و مترقی از اخلاق اسلامی قرآنی است که اهمیت خود را حفظ کند و فعالانه به تغییرات و چالش‌های اجتماعی و زیست‌محیطیِ اجتناب‌ناپذیر پاسخ دهد.

پی نوشت

  1. Oliver Leaman
  2. The Qur ‘an: A Philosophical Guide
  3. euthanasia
  4. theory of maqasid

منبع: ProQuest