چپگرا‌های عرب درس‌های مهمی‌ از انقلاب‌های بعد از ۲۰۱۱ در منطقه که با نام بهارعربی‌ شهرت یافت، گرفتند. آنچه که با نام بهارعربی‌ یا بیداری اسلامی از اواخر سال ۲۰۱۰ در بسیاری از کشورهای عربی‌ آغاز و به سرعت در سراسر منطقه گسترش یافت، همان‌قدر که دیکتاتورهای عربی‌ را شوکه کرد باعث تعجب احزاب چپ سنتی این کشورها نیز شد. نکته جالب‌توجه اینکه اکثر این احزاب تصور وقوع چنین انقلاب‌هایی را نداشتند؛ انقلاب‌هایی که به یکی‌ از بزرگ‌ترین انقلاب‌های تاریخ منطقه و جهان تبدیل شدند. در چنین شرایطی انقلابیون کشورهای عربی‌ احزاب چپ را وادار به مشخص‌کردن اولویت‌ها و مواضع سیاسی‌شان کردند؛ مواضعی چون آزادی‌های سیاسی و اجتماعی‌ای که از مهم‌ترین خواسته‌های انقلابیون بوده است. انقلابیون در مصر و سوریه به طور مشخص نقشی‌ اساسی‌ در به وجود‌آمدن اختلاف‌ها بین احزاب چپ این کشورها را داشته‌اند تا به‌این ‌ترتیب گروه‌های جدیدی از فعالان سیاسی وارد عرصه سیاسی این کشورها شوند. احزاب چپ، جنبش‌ها و اتحادیه‌های کارگری در جهان عرب مجبور به انتخاب یکی‌ از دو راه پیش‌رو هستند: راه اول اینکه در برابر خواست دولت تسلیم شوند و از مواضع آنها حمایت کنند یا راه دوم را انتخاب کرده و در برابر سرکوب شدید نیروهای دولتی مقاومت کنند که در این صورت فعالیت‌های سیاسی آنها توسط دولت ممنوع اعلام خواهد شد. از جمله این موارد می‌توان به کشور مصر اشاره کرد که فعالیت احزاب چپ از سوی جمال عبدالناصر ممنوع اعلام شد تا اینکه این احزاب حاضر به همکاری با دولت‌ مزبور شدند. رژیم‌هایی با نام‌هایی چون گروه مترقی، ملی‌ یا سوسیالیست در جهان عرب از سال‌های ۱۹۵۰ تا به امروز به‌طور گسترده‌ای به مبارزه و سرکوب جنبش‌هایی چون چپ‌های رادیکال و جنبش‌های کارگری به طرق مختلف پرداخته‌اند. به این ‌ترتیب مجموعه دلایلی چون عدم رفاه اقتصادی، اجتماعی و سرکوب شدید و گسترده احزاب مخالف در این کشورهای عربی منجر به وقوع انقلاب‌هایی از سال ۲۰۱۱ شد که با نام بهارعربی‌ شهرت یافتند. گفتنی است علاوه بر سرکوب‌های شدید دولتی نشانه‌های هشداردهنده‌ای پیش از وقوع این انقلاب‌ها در سال ۲۰۱۱، چون زیرفشاربودن شدید مردم این کشورها برای تامین هزینه‌های روزمره زندگی‌ خود به وضوح دیده می‌شد. چنین سیاست‌هایی که از زمان حاکمیت انورسادات در مصر آغاز شد به‌سرعت به دیگر کشورهای عربی‌ نیز نفوذ کرد؛ سیاست‌هایی که تنها به نفع سیاستمداران قدرتمند بود و باعث تحمیل فشارهای بسیاری بر مردم این کشورها شد؛ فشارهایی چون افزایش تورم، هزینه‌های زندگی‌، نرخ بالای بیکاری به‌ویژه در میان جمعیت جوان و فقر شدید، در برخی‌ از این کشورها‌ درصد کسانی‌ که زیر خط فقر زندگی‌ می‌کنند از ۱۱‌درصد در سال ۲۰۰۰ به رقمی‌ معادل ۳۳‌درصد در سال ۲۰۱۰ رسیده است. با توجه به وضعیت نامطلوب شاخص‌های اجتماعی و سیاسی انتظار می‌رفت احزاب چپ وارد عمل شده و به برقراری عدالت اجتماعی در این کشورها کمک کنند که متاسفانه چنین اتفاقی‌ نیفتاد و در نتیجه شرایط موجود منجر به وقوع انقلاب‌هایی شد که به‌سرعت مرزهای ملی‌ را درنوردیدند و به دیگر کشورهای منطقه نفوذ کردند و تبدیل به انقلاب‌هایی مردمی و فراگیر در جهان عرب علیه ظلم و نابرابری‌های اجتماعی شدند. بنابراین جواب این سوال که نقش احزاب چپ در بهار عربی‌ چه بوده است بر اساس میزان وابستگی آنها به دولت‌هایشان تا قبل از سال ۲۰۱۰ بسیار متفاوت خواهد بود که البته کشور تونس در این میان یک استثنا بوده است چرا که احزاب چپ و اتحادیه عمومی کارگری نقش مهمی‌ در انقلاب‌های این کشور داشته‌اند که دلیل آن را می‌توان استقلال تاریخی‌ آنها از دولت این کشور دانست. اکثر احزاب چپ کشور‌های منطقه به حاشیه رانده شده و عملا نقش مهمی‌ در انقلاب‌هایی که به بیداری اسلامی یا بهارعربی‌ معروف شدند، نداشتند، به‌عنوان مثال احزاب چپ در سوریه و لبنان نه‌تنها به این انقلاب‌ها کمک نکردند، بلکه به اعتراض به آنها پرداخته و امپریالیست‌ها را به دست‌داشتن در این انقلاب‌ها محکوم کردند. این درحالی‌ است که بعد از وقوع این انقلاب‌ها گروه‌های جدیدی از احزاب چپ از جمله در کشورهای مصر، لبنان و سوریه به وجود آمده‌اند که اگرچه هنوز نسبتا جوان و بدون پشتوانه‌ قوی سیاسی هستند، ولی‌ در عین حال دارای بلوغ سیاسی و درک بهتری از این انقلاب‌ها و شرایط موجود منطقه هستند. در حالی‌ که احزاب چپ سنتی روی ارزش‌هایی چون آزادی‌های ملی‌ تکیه دارند، احزاب چپ نوظهور در منطقه روی قدرت‌های مردمی در جهت رسیدن به رفاه اجتماعی تاکید دارند. در حقیقت تفاوت اصلی‌ دیدگاه بین احزاب چپ سنتی و جدید در این است که احزاب چپ سنتی معتقد هستند اولویت‌های آنها باید بر آزادی‌های ملی‌ استوار باشد در حالی‌ که احزاب چپ نوظهور معتقدند تمرکز اصلی‌ این گروه‌ها باید بر آزادی‌های اجتماعی استوار باشد چراکه باور دارند تحت‌سلطه کاپیتالیست و رژیم‌های سرکوبگر دستیابی به استقلال واقعی‌ غیرممکن است. همچنین برخلاف احزاب چپ سنتی‌ای که بر جغرافیای سیاسی و کشورهایی چون روسیه که به عقیده آنها ضدامپریالیسم و رژیم‌صهیونیستی هستند متمرکز هستند، اولویت‌های جنبش‌های چپ نوظهور بر مبارزه علیه نابرابری‌ها و سرکوب‌های داخلی‌ با در نظرگرفتن نقش جغرافیای سیاسی و وجود رژیم اشغالگر صهیونیستی در منطقه است. به عبارت دیگر رویکرد جنبش چپ نوظهور بر اساس این عقیده است که در چنین انقلاب‌هایی‌ دایمی باید ترکیبی‌ از مبارزات ملی‌، اجتماعی و اقتصادی مدنظر قرار گیرد، به‌عنوان مثال در حالی‌ که جنبش کمونیستی لبنان وقایع سوریه را به‌عنوان توطئه‌ای از طرف رژیم صهیونیستی برای سرکوب بشار اسد و تقویت قدرت این رژیم در منطقه می‌بیند، جنبش نوظهور چپ آنچه که در جهان عرب در حال وقوع است را مبارزات مردمی علیه رژیم‌های سرکوبگر می‌داند، اگرچه در این میان گروه‌های افراطی اسلامی چون گروه دولت اسلامی عراق و لوانت نیز در حال سوءاستفاده از این فرصت‌ها هستند. این در حالی‌ است که احزاب چپ سنتی به جای مستقل عمل‌کردن هر بار به سمت گروه‌های خاصی‌ رفته و با آنها ائتلاف کرده‌اند که چنین رفتارهایی باعث ضعیف‌شدن قدرت سیاسی‌ و همچنین از دست‌دادن محبوبیت آنها در بین مردم شده است. احزاب چپ نوظهور در تلاش هستند راه و روشی‌ مستقل را برگزینند، به‌عنوان مثال در مصر احزاب چپ نوظهور بسیار مستقل عمل کرده و علیه رژیم مبارک، نظامیان سرکرده ژنرال سیسی و گروه‌های افراطی اسلامی بوده‌اند که به نظر می‌رسد این احزاب در کشورهای دیگر عربی‌ همچون سوریه نیز چنین موضعی را در پیش گرفته‌اند. در نهایت اینکه اگر یک چیز باشد که هر دو گروه چپ‌های سنتی و نوظهور از این انقلاب‌ها آموخته باشند آن این است تصویری که آنها از انقلاب‌های آرمانی‌ داشته‌اند با آنچه که در عالم واقعیت اتفاق افتاده، بسیار متفاوت است و اینکه انقلاب‌ها به اقتضای فضای جوامع رخ می‌دهند و پشت‌سرگذاشتن آنها به‌راحتی‌ ممکن نیست. انقلاب‌های عربی‌ را باید به‌عنوان یک فرآیند طولانی برای تغییرهایی گسترده در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در نظر گرفت که تا زمان رسیدن به این نتایج فرازونشیب‌های بسیار خواهند داشت و در طول این دوران بسیاری از تابو‌های اجتماعی شکسته خواهد شد، بسیاری از ارزش‌ها و هنجارها تغییر خواهند کرد و بسیاری از جنبش‌ها به وجود خواهند آمد اما در عین حال بسیاری از زندگی‌‌ها نیز از بین خواهند رفت، بسیاری از مردم رنج بسیار خواهند کشید، بسیاری از شهرها ویران خواهند شد و رژیم‌های سرکوبگر نه‌تنها حال، بلکه بسیاری از میراث گذشته را نیز تخریب خواهند کرد. لینک خبر :