بی‌گمان وحی، مجموعه‌ای از مفاهیم و معانی است و برای فهم این مجموعه و مفاهیم موجود در آن راهی جز بررسی و شناخت الفاظ و واژگان قرآن کریم نیست.

بررسی واژگان قرآن کریم، در واقع کلید رسیدن به چیزی است که بر رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ نازل شده است. منظور از بررسی واژگانی، همان کاوش در الفاظ قرآن است تا به دلالات، مفاهیم، خصایص، فروع، اشتقاقات و شاخه‌های برآمده از آن، طبق اصول علمی و رایج، شناخت حاصل گردد.  یا به عبارتی دیگر، منظور استخراج واژگان یک متن علمی و تحلیل استعمالات آن‌ها و سپس تعلیل و تحلیل معانی و مفاهیم‌شان و جمع‌آوری آن‌ها بر اساس شواهد موجود در خود متن است تا به معنای آن اصطلاح و واژه پی برده شود. 

از این دو تعریف برمی‌آید که بررسی واژگان قرآن کریم یعنی سرشماری و گردآوری یک واژه از نظر شکلی، تعدادی و اشتقاقی و سپس کنارگذاشتن ترکیب‌هایی که این اصطلاح در آن به کار رفته است، همراه با شمارش موضوعاتی که زیر این مفهوم مندرج است.  

یکی از واژگان پرکاربرد در قرآن کریم، اصطلاح «تغییر» است. با توجه به محل ورود آن در آیات، معنا و مفهومش نیز مختلف گردیده است؛ باری با یک شاخه و اشتقاق معنای خاصی گرفته است و باری دیگر با توجه به کاربردش می‌بینیم برایش معنای متفاوتی قایل شده‌اند.

خوب است پیش از شناخت معنای تغییر در قرآن کریم، محور کاربردی ماده‌ی «غیر» و مفهوم لغوی آن را بیان کنیم:

ریشه‌ی سه حرفی «غیر» در فرهنگ‌نامه‌های اصیل زبان عربی بر دو اصل دلالت دارد: پدید آوردن چیزی که پیش‌تر نبوده است، و جابه‌جایی چیزی از یک حالت به حالتی دیگر. 

طبق اصل نخست گفته‌اند: غیّره. یعنی حالت تازه‌ای به او داد. و هم‌چنین او را دگرگون و عوض کرد.

طبق اصل دوم می‌گویند: الغَیَر. یعنی تغییر حالت و انتقالش از خوبی به بدی یا از صلاح به فساد.  در حدیث استسقا به روایت کتاب «النهایة» آمده: «من یکفرالله یلق الغَیَر» (هر کس خدا را ناسپاسی کند، به فساد می‌رسد). غَیَر به معنای تغییر و تغیر هم به کار می‌رود.  

در حدیث جریر بن عبدالله آمده که از رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ شنید که فرمود: «ما مًن قوم يعمل فيهم بالمعاصي، يقْدرون أن يغيًّروا فلايغيرون، إلاَّ أصابَهم الله بعقاب». (سنن ابي داوود، كتاب الملاحم، باب الأمر والنَّهي). (هر ملتی که در بین‌شان کسانی معصیت کنند و آنان بتوانند تغییر دهند، اما تغییر ندهند، خداوند همگی را کیفر می‌دهد). 

زجاج گفته: «یغیرون» یعنی آن منکر را با حقیقتی دفع نمایند. 

مفهوم تغییر در قرآن کریم در چهار جا و در چهار سوره‌ی مدنی با الفاظ زیر به کار رفته است: 

«يُغَيًّرُنَّ» در نساء/119. «يُغَيًّرُ» در رعد/11. «يُغَيًّرُوا» در دو سوره تکرار شده است: انفال/ 53 ورعد/11. «يَتَغَيَّرْ» در محمَّد/15. 

پس از تدبر و آن‌سونگری در موارد قرآنی واژه‌ی «تغییر» می‌توان آن‌‌ها را در واحدهای مفهومی زیر خلاصه کرد:‌

یک. تغییر خلقت خدا: «وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيًّرُنَّ خَلْقَ اللَّهً» (نساء/119). (و حتما ایشان را فرمان می‌دهم تا آفرینش خدا را تغییر دهند).

این آیه در چارچوب سخن قرآن از گمراه‌گری ابلیس ملعون ذکر شده است که بندگان خدا را به اطاعت خویش فرامی‌خواند و گمراهی و کفر را برای‌شان می‌آراید تا سرانجام از راه درست بیرون شوند. یکی از موادی که همواره عرضه می‌کند، ایجاد تغییر در خلقت خداست. 

علما در تفسیر این تغییر چند دیدگاه دارند که مهم‌ترین‌شان عبارت است از: 

الف ـ تغییر دین خدا، چون این آیه با آیه‌ی 30 سوره‌ی روم سازگار است که فرمود: «فًطْرَةَ اللَّهً الَّتًي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدًيلَ لًخَلْقً اللَّهً ذَلًكَ الدًّينُ الْقَيًّمُ». (سرشت خدایی، که مردم را بر آن سرشته است، هیچ تبدیلی در خلقت خدا نیست، آن دین استوار است). 

تغییر دین خدا هم دو حالت دارد: اول ـ خداوند از روزی که انسان‌ها را از کمر آدم به صورت ذرات برگرفت، ایشان را بر شناخت اسلام سرشت و بر ربوبیت خودش از ایشان گواهی و إقرار گرفت و همگی به او ایمان آوردند. پس کسی که کفر ورزد، فطرت و سرشت خدایی را که همگان بر آن سرشته شده‌اند، تغییر داده است. این با حدیث رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ همخوانی دارد که گفت: «ما مًنْ مَوْلُودْ إلاَّ يُولَدُ على الفًطْرةً ، فأبَوَاهُ يُهَوًّدَانًه ويُنَصًّرَانًه ويُمَجًّسَانًه».  (هر نوزادی که به دنیا آید بر فطرت خدایی است، ولی پدر و مادرش او را یهودی، مسیحی یا مجوسی می‌گردانند).

دوم: منظور از تغییر دین الله همان تبدیل حلال به حرام یا بر عکس است. 

ب ـ تغییر صفات حسی مخلوقات: گفتند منظور از «وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيًّرُنَّ خَلْقَ اللَّهً» همان تغییرات متعلق به ظواهر حسی موجودات است. مفسران از مواردی نام برده‌اند، مثل شبیه مردان شدن برای زنان یا بر عکس. ابن زید گفته است: تغییر در این آیه همان تخنث و شباهت به زنان است. فخر رازی گوید: طبق این نظر ابن زید باید زنانی هم که خود را شبیه مردان می‌کنند، وارد این آیه گرداند، چون این گونه کارها از هر دو طرف انجام می‌گیرد و همسان کردن مرد به زن، و زن به مرد اتفاق می‌افتد.

هم‌چنین از اخته کردن حیوان، کورکردن چشمش یا بریدن گوشش نیز نام برده‌اند. از کسانی مثل انس، شهربن حوشب، عکرمه و ابوصالح روایت شده که: معنای تغییر خلق الله در این‌جا همان اخته کردن، بریدن گوش و درآوردن چشم حیوانات است. به همین سبب انس، درآوردن بیضه‌ی گوسفند را ناپسند می‌شمرد. عرب‌ها گاهی به دلیل برخی عادات و رسوم چشم شتران را کور می‌کردند.

پیوند مو، کندن ابرو و موی صورت، خالکوبی و ... را نیز به عنوان مصادیقی از تغییر خلقت خدا ذکر کرده‌اند. حسن بصری گفته است: منظور از تغییر همان روایتی است که ابن مسعود از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ نقل کرده است: «لعن الله الواصلات والواشمات ...»، زیرا زن با این موارد به زنا وصل می‌شود.  

دو. تغییر نعمت خدا: قرآن فرمود: «ذَلًكَ بًأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيًّرًا نًعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمْ حَتَّى يُغَيًّرُوا مَا بًأَنْفُسًهًمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمًيعّ عَلًيمّ» (انفال/53). (آن، بدین سبب که خدا تغییردهنده‌ی نعمتی نبوده است که آن را بر مردمانی ارزانی داشته است، تا خودشان تغییر دهند آن‌چه را در دسترس دارند. و به یقین خدا بسی شنوا و داناست).

منظور از نعمت چیزهایی است که بندگان برای بهبودی أوضاع، رفاه، عزت، تمکین و خوشی خویش دارند. اما گاهی با از بین رفتن ذات یا صفت یک نعمت، این أوضاع تغییر می‌کند. و ممکن است کل نعمت نابود شود یا کاهش یابد و اندک گردد.

عوامل از بین رفتن نعمت‌ها و تغییرشان از این قبیل است: 

«ایشان در مقابل نعمت، دست به کفر، فسق وعصیان زدند، پس به ناچار مستحق تبدیل نعمت به نقمت و منحت به محنت گردیدند».  ابن عطیه به روال همیشگی خود در توضیح آیه می‌افزاید: «تغییر آن‌چه به آن فرمان یافتند و مأمور گشتند. تغییر یا از خودشان بود یا از سوی خداوند که ناظر کارشان است، یا به خاطر اسبابی که فراهم نمودند، همان طور که خداوند درباره‌ی شکست خوردگان روز احد به علت جابه‌جایی تیراندازان گفته است: ... ما بأنفسهم». 

فخر رازی معتقد است که خداوند به ایشان عقل و قدرت ارزانی کرد تا موانع را بردارند و راه‌کارها را به آسانی بیابند. اما وقتی این حالات را به فسق و کفر تغییر دادند، در واقع نعمت خدا را در خودشان تغییر دادند. 

طاهر بن عاشور نیز تعبیر مشابهی دارد: «تغییر نعمت یکی تبدیل آن به ضدش، که نقمت نام دارد. سوء حال یعنی تبدیل حالتی خوب به حالتی بد. منظور از تغییر در آیه، یعنی تغییر أسباب و عواملش که همان شکر است و به کفران تبدیل می‌گردد».  

شاهد این معانی روایتی است که ابن ابی شیبه از طریق وهب بن منبه بدین مضمون نقل کرده است: خداوند به برخی از اولیای خویش الهام کرد که من هرگاه خانواده‌ای یا اهل دیاری یا روستایی را مشمول رضوان خودم کردم، آن را از ایشان نمی‌گیرم تا خودشان از رضوانم به خشمم تحول پیدا کنند. و هرگاه خشم خویش را بر خانواده، اهل دیار یا روستایی سرازیر کردم، از ایشان آن را برنمی‌دارم تا خودشان از خشم من به رضوانم درآیند.    

تغییر درونی: خداوند فرموده:«إًنَّ اللَّهَ لا يُغَيًّرُ مَا بًقَوْمْ حَتَّى يُغَيًّرُوا مَا بًأَنْفُسًهًمْ» (رعد/11). (به یقین خدا تغییر نمی‌دهد آن‌چه را مردمی به آن گرفتارند تا خودشان تغییر دهند آن‌چه در ایشان است).

این آیه پس از آن ذکر شده است که خداوند سبحان از احاطه‌ی علمی خود نسبت به بندگان سخن گفته و فرموده است که ملائکه‌ای از هر سو ایشان را حفظ می‌کنند:«لَهُ مُعَقًّبَاتّ مًنْ بَيْنً يَدَيْهً وَمًنْ خَلْفًهً يَحْفَظُونَهُ مًنْ أَمْرً اللَّهً إًنَّ اللَّهَ لا يُغَيًّرُ ... ». (رعد/11). (برایش از پیش دستانش و از پشت سرش، تعقیب کنندگانی هستند که او را از فرمان خدا نگه می‌دارند ...).

همه‌ی مفسران بر این نظرند که منظور آن است که خدا نعمت‌ها را با فرستادن عذاب و عوامل انتقام از ایشان نمی‌گیرد. 

پس تغییر آن‌چه در مردم است، یعنی تغییر اعمال، احوال و اخلاقی است که بندگان به هنگام برخورداری از نعمت داشته‌اند، و پس از آن با کفران نعمت‌های الهی و نادیده انگاشتن نیکی‌های خدا و عمل نکردن به أوامر و ارتکاب منهیات، زمینه‌ی زوال نعمت را فراهم کردند.

امام ابن تیمیه می‌گوید: این تغییر دو نوع است:

«یک. این که آن را آشکار کنند و کردار و گفتاری در میان‌شان رایج شود که بر آن نکوهش و کیفر مترتب می‌گردد.

دوم. این که ایمان درونی خویش را با ضد آن همانند شک، ترید و کینه دگرگون نمایند و تصمیم بگیرند اوامر خدا و رسول را رها نمایند. در نتیجه به سبب ترک فرمان یا ارتکاب گناه مستحق عذاب شوند. هم‌چنین از وجودشان محبت خدا، توکل، اخلاص، شکر و... رخت بربندد. در این صورت کیفر می‌بینند، زیرا همه‌ی این موارد واجب است و هرگاه دل از آن تهی شد و اضداد این‌ها جایگزین گردید، به خاطر ترک این واجبات، شایستگی عذاب پیدا می‌کنند. با این توضیحات، شبهات زیادی از بین می‌رود و میان متون دینی جمع حاصل می‌گردد، چون همگی بر این معنا اتفاق دارند». 

صاحب «فی ظلال القرآن» می‌گوید: «یعنی خدا هیچ گرفتاری یا نعمتی، هیچ عزت یا ذلتی، هیچ جایگاه یا خفتی را ... را تغییر نمی‌دهد، مگر این که خود مردم تغییرش دهند... پس از تثبیت این اصل، فضای حالاتی را ذکر می‌کند که ممکن است أوضاع یک قوم بدتر شود ... زیرا موضوع آیات درباره‌ی کسانی است که پیش از نیکی، شتابان خواهان بدی هستند».