غزوۀ خندق: غزوه احزاب که به غزوه خندق مشهور است، در ماه شوال سال پنجم هجری رخ داد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم پس از تشکیل حکومت در مدینه پیمانی را با یهودیان این شهر امضاء کرد، اما در ماه شوال سال دوم هجری یهود بنی قینقاع و در سال چهارم هجری یهود بنی نضیر به مسلمانان خیانت کرده و پیمان صلح را شکستند، این خیانت در حق پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم و مسلمانان مستوجب قتل عام تمام این مکاران و خیانت پیشگان بود، ولی پیامبر صلّی الله علیه وسلّم با شفقت و مهربانی از آنها درگذشت و هر دو قبیله را از مدینه خارج کرد.
استحکام دولت اسلام بر سران کینه توز یهود سخت تمام شد و راه خیانت و خباثت را پیشه کرده، درپی لشکرکشی بر علیه مسلمانان شدند. اینها به مکه رفتند و سرداران قریش را برای جنگ با پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم و ریشه کن ساختن دولت او در مدینه تشویق کردند. سپس این دو گروه با هم نزد قبیله های غطفان و بنی سلیم رفته آنها را نیز با خود همراه ساختند و تعداد این لشکر به ده هزار جنگجو رسید. که تاریخ از آنها بنام «احزاب» ـ گروههای همپیمان ـ نام میبرد.
چون خبر آمادگی لشکر کفر برای حمله به مدینه به پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم رسید، فورا با یاران مشوره نمود، سلمان فارسی(رض) پیشنهاد کرد با حفر خندق میتوان راه رسیدن دشمن به داخل شهر را بست و این تاکتیک جنگی بسیار خوبی بود که جنگجویان جزیره عرب با آن آشنائی نداشتند! حفر خندق قبل از رسیدن احزاب به اتمام رسید، وقتی احزاب به مدینه رسیدند با خندقی مواجه شدند که مانع ورودشان به مدینه بود.
تلاشهای قریش برای عبور از خندق با مقاومت مسلمانان روبرو شد، اما جنگ خونینی رخ نداد؛ بلکه فقط با تیر و سر نیزه یکدیگر را میزدند.در کشاکش این تیراندازیها و درگیریهای موردی، تعداد انگشت شماری از دو لشکر کشته شدند: 6 نفر از مسلمانان و ده نفر از مشرکان و تنها یک یا دو نفر، با شمشیر کشته شدند.
از سوی دیگر یهود بنی قریظه پیمان صلح با مسلمانان را نقض نموده اعلان نمودند که بین ما و محمد صلّی الله علیه وسلّم هیچ عهد و پیمانی نیست!. منافقان نیز نفاق شان را دوباره ظاهر نموده و گفتند: محمد به ما وعده داده بود که گنجهای شاهان ایران و روم را بدست خواهیم آورد؛ در حالی که ما جرأت نمیکنیم برای قضای حاجت بیرون برویم! حتی برخی با صدای بلند در میان لشکریان گفتند: خانههای ما بدون محافظ است. لذا به ما اجازه دهید که به خانههایمان باز گردیم!
نعیم بن مسعود(رض) با زیرکی توانست = بین لشکر احزاب بیاعتمادی ایجاد کند، از سوی دیگر تاب و توان ماندن قریشیان در مدینه به پایان رسیده بود و یهود بنی قریظه به سبب بیاعتمادی بر لشکر مکه، دست از یاری شان کشیدند و به این ترتیب اراده و عزم احزاب سست گردید. همچنان پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم بر ضد احزاب دعا نمود و گفت: «پروردگارا! ای نازل کننده کتاب و ای سریع الحساب! احزاب را شکست بده و صفوفشان را در هم بشکن و آنان را مضطرب و پریشان بگردان».
الله متعال، دعای پیامبرش صلّی الله علیه وسلّم را اجابت کرد و به دنبال تفرقهای که در صفوف دشمن افتاد، باد را مأمور کرد که خیمههایشان را به هم ریزد و دیگهایی را که بر بار داشتند، وارونه کند و طناب خیمهها را از جای بر کند و آرامش و آسایش آنان را مختل نماید. به این ترتیب الله متعال، لشکریانی از فرشتگان را فرستاد تا احزاب را متزلزل کنند و در دلهایشان ترس و وحشت بیندازند. احزاب نا امید به سرزمینشان برگشتند و امنیت و آرامش به مدینه بازگشت.
در غزوه خندق معجزاتی برای پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم رخ داد که عبارت بودند از: - زیاد شدن غذای اندک. - شکسته شدن سنگی بزرگ با سه ضربه. - بشارت به فتح فارس و روم.
جنگ احزاب، جنگ خسارت باری نبود؛ بلکه جنگی روانی بود که درگیری خونینی در آن صورت نگرفت؛ اما در واقع نبرد سرنوشت سازی در تاریخ اسلام بود که به شکست و خفت مشرکان انجامید و حکایت از آن داشت که هیچ یک از قدرتهای عربها، توانایی این را ندارد که حکومت نوپا و کوچک مدینه را ریشه کن نماید؛ زیرا هیچگاه عربها چنان نیرویی را فراهم نیاورده بودند که در جنگ احزاب، گرد آورند. از این رو پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم پس از جنگ احزاب فرمود: «اینک ما به جنگ آنان میرویم و آنان دیگر با ما نخواهند جنگید و ما به سوی آنها رهسپار خواهیم شد». [مرجع سابق]
غزوه بنی قُرَیْظه: پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم بعد از غزوۀ خندق یا احزاب به خانههایشان بازگشتند، در این زمان جبریل نازل شد و به ایشان دستور داد بدون فوت وقت به جنگ یهود بنی قُرَیْظه برود.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم مجدّدًا سلاحشان را پوشیدند و خارج شدند و به یارانش فرمود: «هرکس به الله و روز آخرت ایمان دارد نماز عصر را نخواند مگر در بنی قُرَیْظه» [متفق علیه]. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم به سوی بنی قُرَیْظه حرکت کردند، و آنان را محاصره نمودند. الله ﻷ نیز رعب و وحشت را در دلهایشان انداخت، و همگی تسلیم شدند.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم دستور دادند مردان یهود که 400 جنگجو بودند بسته شوند، ایشان تصمیم گیری در مورد آنان را به سَعْد بن مُعاذ(رض) ـ که رئیس قبیله اوس بود ـ واگذار کرد. سَعْد بن مُعاذ را که در غزوه خندق مجروح شده بود، سوار بر الاغی آوردند. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم به او فرمودند: «حکم بنی قُرَیْظه را به تو سپردم». وقتی سعد(رض) نزدیک پیامبر صلّی الله علیه وسلّم رسید، پیامبر صلّی الله علیه وسلّم فرمود: به احترام سردارتان بلند شوید، و چون او را از الاغ پایین آوردند، گفتند: ای سعد! این جماعت، تسلیم حکم تو شدهاند. سعد(رض) گفت: آیا قضاوتم درباره اینها اجرا خواهد شد؟گفتند: آری. گفت: آیا مسلمانان وکسانی که اینجا حضور دارند، حکم مرا میپذیرند و اجرا میکنند؟ گفتند: آری. آنگاه سعد به خاطر احترام و تعظیم پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با دستش به طرف آنجناب صلّی الله علیه وسلّم اشاره نمود، ولی چیزی نگفت. پیامبر صلّی الله علیه وسلّم فرمود: آری، برای من هم قابل قبول است. سعد(رض) گفت: قضاوت من این است که مردان کشته و زنان و بچهها اسیر شوند و اموالشان بین مسلمانان تقسیم گردد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم فرمود: «در مورد اینها، عیناً همان حکمی را صادر کردی که الله از بالای هفت آسمان، صادر کرده بود».
قضاوت سعد(رض) در نهایت عدالت و انصاف بود، زیرا بنوقریظه علاوه بر خیانتی که مرتکب شدند، برای مقابله با مسلمانان یک هزار و پنجصد شمشیر و دو هزار نیزه و سیصد زره و پنجصد سپر دفاعی آماده کرده بودند که پس از فتح و پیروزی، به دست مسلمانان افتاد.
به این ترتیب دشمنان نیرنگباز و خیانتکار، بکلی نابود شدند؛ آنانی که پیمانهای مؤکد را شکستند و با احزاب، در شرایطی بر ضد مسلمانان همدست شدند که مسلمانان در بحرانیترین لحظات بسر میبردند.
آری؛ یهودیان بنی قریظه با این کارشان در ردیف بزرگترین جنایت کاران جنگی قرار گرفتند و سزاوار محاکمه و اعدام شدند. زخم سَعْد(رض) سر باز کرد، و به سبب آن از دنیا رفت. وقتی سَعْد بن مُعاذ(رض) از دنیا رفت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم فرمودند: «عرش الله ﻷ از مرگ سَعْد بن مُعاذ به لرزه در آمد». [مرجع سابق]
سَرِیّۀ عبد الله بن عتیک: در ذیقعده یا ذیحجه سال پنجم هجری، سریهای بسوی سلام بن ابی الحقیق اعزام گردید. سلام بن ابی الحقیق که کنیهاش ابورافع بود، یکی از بزرگترین جنایتکاران یهود به شمار میرفت که احزاب را علیه مسلمین بسیج کرده و اموال و مواد غذایی فراوانی در اختیار آنان گذاشته بود. وی، به پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم آزار زیادی میرساند. پس از بازگشت مسلمانان از بنی قریظه، خزرجیان از رسول الله صلّی الله علیه وسلّم اجازه خواستند تا سلام را بکشند. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم اجازه داد و در عین حال از کشتن زنان و بچهها نهی نمود. برای این منظور پنج تن از بنی سلمه به فرماندهی عبدالله بن عتیک به سوی خیبر به راه افتادند. زیرا قلعه ابو رافع، در آنجا بود. این گروه با حیله و هوشیاری بر ابو رافع وارد شدند و او را کشتند و پای عبدالله بن عتیک(رض) شکست و او را بر پشتشان حمل کردند و از طریق جویی که به یکی از چشمههایشان منتهی میشد، از قلعه بیرون رفتند. خزرجیان، عبدالله بن عتیک(رض) را بر دوش خود حمل کردند و نزد پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم رفتند. عبد الله میگوید: وقتی جریان را برای پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم تعریف کردم. آنجناب صلّی الله علیه وسلّم فرمود: پایت را دراز کن. پایم را دراز کردم و دست کشید، چنان خوب شد که گویا اصلا هیچ دردی در بدنم نبوده است. [مرجع سابق]
سریه محمد بن مسلمه: سریه اعزامی محمد بن مسلمه(رض) با سی سوار، به سوی قرطا عازم شد. قرطا در ناحیه ضریه از منطقه بکرات در سرزمین نجد واقع شده و از مدینه هفت شبانه روز فاصله دارد. این سریه در دهم محرم سال ششم هجری به سوی طایفه بنی بکر بن کلاب حرکت کرد و بر آنان شبخون زد؛ آنها همه فرار نمودند و مسلمانان، چارپایان و گوسفندان زیادی به غنیمت گرفتند، و در 29 محرم به مدینه بازگشتند. [مرجع سابق]
غزوه بنولحیان: در ربیع الاول یا جمادی الاولی سال ششم هجری، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم به همراه دوصد تن از یارانش خارج شد و در مدینه، عبد الله ابن ام مکتوم را به عنوان جانشین خود تعین نمود و چنان وانمود کرد که به سوی شام میرود. آنگاه شتابان مسیر بنی لحیان را در پیش گرفتند تا به «غران» در بین «امج» و «عسفان» رسیدند؛ غران، همان مکانی است که یاران رسول الله صلّی الله علیه وسلّم در آنجا به شهادت رسیدند؛ به همین خاطر رسول اکرم صلّی الله علیه وسلّم برایشان طلب رحمت و دعای خیر نمود.
بنولحیان، طایفهای بودند که در رجیع به 10 نفر از یاران پیامبر خیانت کردند و موجب اعدام آنان شدند. از آنجا که محل سکونت بنی لحیان، در وسط سرزمین حجاز و نزدیک به مکه بود و درگیریهای شدیدی میان مسلمانان و قریش و نیز صحرانشینان وجود داشت، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم صلاح نمیدانست که در دل سرزمین دشمن نفوذ کند؛ ولی هنگامی که احزاب شکست خوردند و توان و کیان آنان، رو به سستی و ناتوانی نهاد و تا حدودی ضعیف شدند، آن وقت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم گفت: اینک وقت آن رسیده که از بنی لحیان انتقام بگیریم. بنو لحیان از آمدن پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم باخبر شدند و به کوهها فرار کردند، و کسی از آنان گرفتار نشد. پیامبر صلّی الله علیه وسلّم دو روز در سرزمین آنان اقامت کرد و سریههای مختلفی به این طرف و آن طرف اعزام نمود؛ ولی کسی از آنان به دام نیفتاد و سپس به عسفان رفت و ده سوارکار را به کراع الغمیم فرستاد تا قریش را از آمدنش آگاه کند و سپس به مدینه بازگشت؛ رفت و برگشت ایشان چهارده روز بطول انجامید. [مرجع سابق]
سریه عکاشه بن محصن(رض) به سوی غمر: در ربیع الاول یا ربیع الآخر سال ششم هجری عکاشه(رض) با 40 نفر به طرف غمر، بیرون شد و غمر نام آبی از بنواسد است. تمام آن قوم، گریختند و مسلمانان، دوصد شتر به غنیمت گرفتند و با خود به مدینه بردند. [مرجع سابق]
سریه محمد بن مسلمه به ذی القصه: در ربیع الاول یا ربیع الاخر سال ششم هجری محمدبن مسلمه(رض) با ده رزمنده به ذی القصه در دیار بنی ثعلبه رفت و چون به آنجا رسیدند، صد تن از بنی ثعلب، که در کمین آنها بودند، آنان را زیر نظر گرفتند تا این که خوابیدند؛ آنگاه بر آنان یورش برده و همه آنها را کشتند بجز ابن مسلمه که زخمی شد و فرار کرد.
سریه ابی عبیده بن جراح به ذی القصه: در ربیع الاخر سال ششم هجری پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم ابو عبیده(رض) را فرستاد که انتقام محمدبن مسلمه را بگیرد؛ او با 40 نفر به راه افتاد و تمام شب را پیاده طی کردند و صبح به دیار بنی ثعلبه رسیدند و بر آنان حمله کردند؛ همه پا به فرار گذاشتند بجز یک نفر که دستگیر شد و پس از آن مسلمان شد؛ البته چارپایان و گوسفندان فراوانی به غنیمت گرفتند. [مرجع سابق]
سریه زید بن حارثه(رض) به جموم: در ربیع الاخر سال ششم هجری زید(رض) به جموم اعزام شد؛ جموم نام آبی از بنی سلیم در مرالظهران است. وقتی زید س، به دیار آنان رسید، زنی از مزینه به نام حلیمه را دستگیر کرد. حلیمه، مسلمانان را به یکی از محلههای بنی سلیم راهنمایی کرد و بدین ترتیب مسلمانان، به چارپایان و گوسفندان و اسیران فراوانی دست یافتند. و چون به مدینه آمدند، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم آن زن را آزاد کرد. [مرجع سابق]
سریه زید بن حارثه(رض) به عیص: پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم در جمادی الاخر سال ششم هجری سریه دیگری به فرماندهی زید(رض) را به جایی به نام عیص گسیل فرمود که مشتمل بر هفتاد سوار بود. آنان رفتند و همه اموال قافله قریش را که ابو العاص داماد رسول الله صلّی الله علیه وسلّم کاروانسالارش بود، به غنیمت گرفتند. ابوالعاص فرار کرد و نزد زینب آمد و امان خواست و از زینب خواست که از پیامبر صلّی الله علیه وسلّم بخواهد تا اموال قریش را به او برگرداند. زینب نیز این کار را کرد و پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم بدون اینکه مردم را مجبور کند، غیر مستقیم از مردم خواست که خواستهاش برآورده شود؛ مردم نیز موافقت کردند و اموال را به ابو العاص تحویل دادند و ابو العاص به مکه رفت و اموال را به صاحبانشان تحویل داد و سپس مسلمان شد و هجرت نمود. [مرجع سابق]
سریه زید(رض) به طرف یا طرق: در جمادی الاخر سال ششم هجری؛ زید(رض) با پانزده رزمنده به سوی بنی ثعلبه رفت. آن جماعت، فرار کردند؛ زیرا میترسیدند که پیامبر صلّی الله علیه وسلّم به آنها حمله کند؛ به همین دلیل گوسفند و شتر فراوانی نصیب مسلمانان شد و این سریه چهار شبانه روز طول کشید. [مرجع سابق]
سریه زید(رض) به وادی القری: در رجب سال ششم هجری زید(رض) با دوازده تن برای کسب اطلاعات از تحرکات احتمالی دشمن، عازم وادی القری شد. در آنجا ساکنان وادی القری به آنان یورش بردند و نه نفر از آنان را به شهادت رساندند، ولی سه نفر دیگر از جمله زید گریختند. [مرجع سابق]
غزوۀ بنی مُصْطَلِق یا مریسیع: گرچه این غزوه از نظر نظامی،گسترده و دامنه دار نبود، اما در این غزوه حوادثی رخ داد که از یک سو موجب بروز پریشانی در جامعه اسلامی گردید و از سوی دیگر، اسباب رسوایی منافقان را فراهم نمود. همچنین به دنبال اتفاقاتی که در غزوه بنی مصطلق روی داد، مجموعهای از قوانین جزایی، تشریع گردید که سیمای ویژهای از لحاظ کرامت و طهارت، به جامعه اسلامی بخشید.
این غزوه در شعبان سال ششم هجری رخ داد، که به غزوه مُرَیْسِیع نیز معروف است، علت این غزوه این بود که حارث بن أبی ضِرار افرادی را برای حمله به مدینه جمع کرده بود. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با 700 نفر از یارانشان به سوی آنان در حرکت افتاد و زید بن حارثه(رض) را در مدینه به عنوان جانشین خود تعیین نمود.برخی هم گفتهاند: ابوذر(رض) را بر مدینه گماشت.
در این غزوه پرچم مهاجرین بدست ابوبکر صدیق(رض) و پرچم انصار بدست سعد بن عباده(رض) بود، وقتی لشکر اسلام به مریسیع رسیدند ساعتی با تیراندازی طرفین سپری شد؛ آنگاه پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم دستور حمله داد و با همین حمله پیروز شدند و مشرکان شکست خوردند و عدهای از آنان به قتل رسیدند و زنان و بچههایشان اسیر شدند و تعدادی مواشی و گوسفند نیز از آنان به غنیمت گرفتند. در این غزوه از مسلمانان فقط یک نفر کشته شد که او را مردی از انصار، به گمان اینکه از دشمن است، اشتباها به قتل رسانید.
در این غزوه گروهی از منافقان که معمولا در غزوات دیگر شرکت نمیکردند، بیرون شدند، آنان سخت در تلاش بودند تا در صفوف مسلمین، تفرقه ایجاد کنند و از این رو تبلیغات منفی گستردهای بر ضد پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم به راه انداختند.
از جمله در قضیۀ افک یا تهمت بزرگ بر ام المؤمنین عایشه صدیقه ل، دشمن الله و رسول صلّی الله علیه وسلّم ، عبدالله بن ابی، آن مرد پلید، از شدت حسد و نفاقی که داشت با آب و تاب تمام شروع به پخش کردن قضیه افک نمود؛ وی، تا آنجا که توانست این ماجرا را شاخ و برگ داد و برایش طول و تفصیل ساخت و پرداخت. یارانش نیز در این راستا، هرچه توانستند، کردند. این تهمت و بهتان بزرگ بر پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم و همسر طاهره شان ام المؤمنین عایشه(رض) سخت تمام میشد، تا آنکه آیاتی از سوره النور، در ارتباط با ماجرای افک و پاکی عایشه صدیقه(رض) نازل شد. سپس تعدادی از اهل افک شلاق خوردند این در حالی است که بر عبدالله بن ابی، آن مرد پلید و سرکرده منافقان که داستان افک را ساخت و پرداخت، این حد شرعی را جاری نکردند؛ شاید بدین دلیل که اجرای حدود شرعی، از عذاب گنهکاران میکاهد؛ در حالی که خداوند به عبدالله بن ابی، وعده عذاب بزرگی در آخرت را داده بود و شاید هم به خاطر همان مصلحتی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم از کشتن عبدالله بن ابی، صرف نظر کرد، از همان بابت نیز از اجرای حد شرعی بر ابن ابی، خودداری فرمود. به این ترتیب پس از یک ماه، ابر سیاه شک و تردید و پریشانی و اضطراب، از جو مدینه کنار رفت و سرکرده منافقان ابن ابی رسوا و بیآبرو شد. [مرجع سابق]
غزوۀ حُدَیْبِیَه: در ذی القعده سال ششم هجری پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم اعلام کردند که به عمره میروند، و به یارانشان خبر دادند خواب دیدهاند که یشان و یارانشان در امنیت کامل و در حالیکه سرهایشان را تراشیدهاند به مکه وارد میشوند. صحابه از این خبر بسیار خوشحال شدند، و برای همراهی ایشان آماده شدند.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با 1400 نفر از یارانشان از مدینه به سوی مکه حرکت کردند. و از همسرانشان نیز ام سلمه هند بنت أبی أمیه(رض) با ایشان بود. در این سفر، پیامبر صلّی الله علیه وسلّم سلاحی را با خود حمل نکردند، مگر سلاحی که یک مسافر به همراه خود حمل میکند که عبارت بود از شمشیرهایی که در غلاف بودند. و 70 شتر را نیز برای قربانی با خود داشتند.
خبر آمدن پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم به مکه برای ادای عمره به قریشیان رسید. آنها گفتند: «به خدا قسم بر ما وارد نخواهد شد». و برای جلوگیری از ورود مسلمانان به مکه گردانی را به فرماندهی خالد بن الولید که هنوز مشرک بود، آماده کردند. اما پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم از رویارویی با لشکر کفار خودداری کرد، و وقتی در حُدَیْبِیَه مستقر شدند نماینده قریش بُدَیْل بن وَرْقاء به همراه چند نفر نزد ایشان آمد. بُدَیْل به پیامبر صلّی الله علیه وسلّم گفت: همانا قریش برای جنگ با تو برای جلوگیری از ورودت به مکه خارج شده است. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم فرمود: «ما برای جنگ نیامدهایم، بلکه برای ادای عمره آمدهایم». سپس پیامبر صلّی الله علیه وسلّم عثمان بن عفان(رض) را نزد ابو سفیان رئیس مکه فرستادند که به آنها بگوید برای جنگ نیامدهاند، بلکه قصد ادای عمره دارند. اما به پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم خبر تادرستی رسید که گویا عثمان به قتل رسیده است. با شنیدن این خبر پیامبر صلّی الله علیه وسلّم به یارانشان دستور دادند بیعت کنند. این بیعت زیر درختی صورت گرفت وبه بیعت رضوان معروف شد. طوریکه الله متعال در سوره فتح به آن اشاره نموده است.
وقتی قریش خبر بیعت اصحاب رسول الله صلّی الله علیه وسلّم را شنیدند، ترسیدند و به صلح روی آوردند. به این سبب سُهَیل بن عمرو را فرستادند که با پیامبر صلّی الله علیه وسلّم مذاکره کند. پس از مذاکره، توافق بر این مسائل صورت گرفت:
- مسلمانان امسال بر گردند وبه مکه وارد نشوند، و به جای آن سال آینده بیایند، و 3 روز را در مکه بمانند.
- هر قبیلهای مختار است که با محمد صلّی الله علیه وسلّم هم پیمان شود یا با قریش.
- هر کسی به عنوان مسلمان نزد محمد صلّی الله علیه وسلّم آمد به قریش بازگردانده شود، و هر کس که مرتد شد و نزد قریش آمد به محمد صلّی الله علیه وسلّم بازگردانده نمیشود. این بند سختترین بند بر مسلمانان بود.
- تا 10 سال بین دو طرف ـ مسلمانان و قریش ـ جنگی نخواهد بود. در این 10 سال مردم در امنیت باشند و هیچ کسی به دیگری تعرض نکند.
همان بود که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم سر مبارکشان تراشید و شترشان را ذبح کرد. وقتی صحابه این را دیدند فهمیدند که کار تمام شده است. پس همۀ آنان (رضی الله عنهم) سر خود را تراشیده و شترهای شان را ذبح نمودند و از احرام بیرون آمدند.
در واقع صلح حدیبیه دست آورد و فتح عظیمی برای مسلمانان بود، چون بعد از این صلح، دعوتگران آزادانه و با امنیت تام برای مردم از عظمت این دین و آسانی و رحمتش میگفتند. و این صلح سبب شد تا مردم گروه گروه به دین الله وارد شوند. چنانکه عدهای از قهرمانان قریش نیز مسلمان شدند از جمله: عمرو بن عاص، خالد بن ولید و عثمان بن طلحه. هنگامی که آنان، نزد پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم آمدند، آنجناب صلّی الله علیه وسلّم فرمود: مکه پارههای جگرش را به سوی ما افکنده است». [مرجع سابق]
غزوه ذی قَرَد: سه روز پیش از غزوۀ خیبر غزوه ذی قَرَد اتفاق افتاد که به غزوه غابة نیز معروف است، و قهرمان این غزوه سَلَمَة بن الأَکْوَع(رض) بود. سبب این غزوه این بود که عبد الرحمن بن عُیَیْنة بن حصن و همراهانش به اطراف مدینه حمله کرد و 20 شتر پیامبر صلّی الله علیه وسلّم را گرفت و یکی از مسلمانان را کشت و فرار کرد. سَلَمَة بن الأَکْوَع با دویدن و پرتاب نیزه و کمان خود به آنان رسید، تا اینکه توانست تعدادی از شتران پیامبر صلّی الله علیه وسلّم را بازپس گیرد. خبر به پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم رسید و در مدینه برای کمک ندا زده شد. سوارکاران صحابه به دور ایشان صلّی الله علیه وسلّم جمع شدند با پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم خارج شدند و آنان را دنبال نمودند. ناگهان دیدند که سَلَمَة بن الأَکْوَع همه شتران را برگردانده است، و ابو قَتَادة حارث بن رِبْعی سوارکار پیامبر صلّی الله علیه وسلّم به عبد الرحمن بن عُیَیْنة رسید و او را به قتل رساند. پیامبر صلّی الله علیه وسلّم فرمود: «امروز بهترین سوارکارما ابو قَتَادة و بهترین پیاده نظاممان سَلَمَة است». پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با یاران باوفایش پیروز مندانه به مدینه بازگشتند، در حالی که همه شترانشان بازگردانده شده بودند، و یارانشان به دور ایشان میچرخیدند. [مرجع سابق]
غزوۀ خَیْبر: پس از آنکه پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با قریش پیمان صلح امضا کرد و از طرف آنان که قویترین دشمن مسلمانان بشمار میرفتند مطمین شد تصمیم گرفت مسأله یهودیان و قبایل نجد را حل و فصل کند تا صلح آرامش بر جزیره حاکم شود و بتوانند دین الله را در فضای امنیت تبلیغ کنند. از آنجا که خیبر لانه دسیسهها و مرکز برنامه ریزیهای نظامی علیه پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم و شعله ور نمودن جنگها علیه ایشان بود، بر مسلمانان لازم بود پیش از هر اقدامی، این لانه را از بین ببرند. زیرا اهل خیبر بودند که احزاب و قبیله بنی قریظه را بر ضد پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم بسیج نمودند و با منافقان مدینه ارتباط برقرار نمودند و خودشان نیز را برای چنگ مستقیم با پیامبر اکرم آمادگی گرفتند. برای از بین بردن و خنثی نمودن همچو اقدامات خصمانۀ یهود خیبر که در حقیقت محل فتنه انگیزی علیه مسلمانان بود پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم مجبور شد، دست بعمل نظامی ببرد.
ایشان صلّی الله علیه وسلّم در محرم سال هفتم هجری بسوی خیبر در حرکت افتاد، و دستور داد که هیچ کس با ایشان خارج نشود مگر کسانی که در حُدَیْبِیَه حضور داشتهاند، که تعدادشان 1400 نفر بود. وقتی به خیبر رسیدند یهودیان خیبر آنها را دیدند و ترسیدند. قلعههایشان را بستند و فریاد میزدند: محمد و لشکرش. هنگامی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم ترس و هراس یهود را دید فرمود: «الله أکبر، خیبر ویران گردید. ما وقتی به سرزمین قومی وارد شویم آنروز برای آن قوم انذار داده شده، بامداد بدی خواهد بود». محاصره قلعههای خیبر شروع شد و شدت گرفت، پیامبر صلّی الله علیه وسلّم فرمود: «فردا پرچم را به کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند و رسول نیز او را دوست دارند». وقتی صبح شد، همه نزد پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم آمدند و همه امیدوار بودند که پرچم جنگ به ایشان داده شود. پیامبر صلّی الله علیه وسلّم پرسید: علی کجاست؟ گفتند: چشمانش درد میکند. فرمود: کسی را دنبالش بفرستید. وقتی علی(رض) را آوردند، پیامبر صلّی الله علیه وسلّم از آب دهان مبارک به چشمان وی مالید و برای او دعا کرد؛ علی، بهبود یافت چنان که گویی اصلا دردی نداشته است.
آری قهرمانیهای صحابه و حملات پیهم آنان دشمن را در هم میکوبید. زُبَیْر بن عَوَّام، علی بن أبی طالب، أبو دُجَانه، سَلَمَة بن الأَکْوَع ودیگر صحابه ش جانفشانیهای زیادی کردند. علی بن أبی طالب س، قهرمان یهود مَرْحَب یهودی را به قتل رساند. زُبَیْر نیز یاسر برادر مَرْحَب را کشت وبیش از نیمی از خیبر فتح گردید. وقتی یهود خیبر در هلاکت خود به یقین رسیدند تسلیم شدند و از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم خواستند بر باقیمانده خیبر مذاکره کنند. پیامبر صلّی الله علیه وسلّم نیز موافقت کرد.
یهود خیبر از پیامبر صلّی الله علیه وسلّم خواستند به آنان اجازه ماندن بدهند، به شرط اینکه به عنوان کارگر در مزارع کار کنند و نصف ثمر سالانه برای آنها باشد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم موافقت کرد، و مسلمانان با فتح خیبر ثروتمند شدند.
قبل از تسلیم شدن خیبر و صلح طرفین، صَفِیّه بنت حُیَیّ بن اَخْطَب و دیگران اسیر شدند، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم اسلام را بر صَفِیّه عرضه کردند و مسلمان شد. وقتی صَفِیّه مسلمان شد پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم او را آزاد کرد و با او ازدواج نمود، به این صورت صَفِیّه(رض) جزو امهات المؤمنین گردید. یهود خیبر تا دوران خلافت عمر بن الخطاب(رض) در آنجا ماندند تا اینکه یکی از مسلمانان را کشتند. عمر از آنان خواست که قاتل را تحویل دهند اما نپذیرفتند، به همین دلیل عمر(رض) آنان را از جزیرة العرب اخراج و به شام فرستاد، و جزیرة العرب را از وجود آنان پاک کرد. [مرجع سابق]
ادامه دارد..

نظرات