فرق بین غزوه و سریه:
غزوه به جنگهایی گفته میشود که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم در آن شرکت میکرد؛ اما سریه آن گروه اعزامی است که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم آنرا گسیل میکرد و خودش در آن حضور نمیداشت.
چنانکه به همه آشکار است هدف از غزوات پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم اجبار غیرمسلمانان به احکام اسلام و پذیرفتن آن نیست، بلکه اقامه دستورات الهی بر روی زمین الله است. به این معنا که اسلام نه تنها مجموعهای از عقاید و عبادات ـ مانند سایر امتهاـ نیست بلکه حکم الهی در تمام مراحل و دستورات زندگی میباشد، اگر غزوات بر مبنای اجبار نمودن به قبول دین میبود، پس چرا جزیه برای خاتمه دادن به جنگ جواز پیدا نمود؟
اسلام به قیادت و سالاری پیامبر اعظم صلّی الله علیه وسلّم به قصد تحقق بخشیدن به هدف والایی به میدان آمده بود. آنان جاه و پست و مال و منال و یا دنیای فانی را نمیخواستند؛ بلکه هدف آنان چنان والا و میمون بود که هر انسان عاقلی را به تأمل وا میداشت. آنان اعلای کلمة الله در چهارگوشه هستی را خواستار بودند؛ عبادت و بندگی الله و رهایی انسانها را از اسارت و بردگی نفس و شیطان و برچیده شدن ظلم و طاغوت را میطلبیدند. و این همان هدفی است که ربیعی ابن عامر س، در جواب رستم در فتح ایران که هدف آنان را میطلبد، میگوید: الله مبعوث ما کرده تا کسی را که بخواهد از عبادت بنده به عبادت الله سوق دهیم و از تنگی دنیا به فراخی آخرت رهنمون داریم و از جور ملل و مذاهب باطل به عدالت اسلام رهسپار سازیم. [البدایة و النهایة 7/46]
چنانکه در هیچ یک از غزوات و معارک اسلام، ملاحظه نشده که پس از فتح مسلمانان سرزمینی را، کسی از اهل آن را وادار به قبول دین کرده باشند. و اما تسلیم کفار به احکام الهی و گردن نهادن به حقانیت اسلام نه با اجبار و اکراه که با دلیل و برهان قاطع و سیمای زیبای اسلام و اخلاق نیکو و کارهای مجذوب و… بوده است. چنانکه آنان پس از درک جایگاه دین و عظمت و شوکت رسالت نبوی و ملکوتی بودن آن، با اختیار کامل و میل خود به اسلام گرویدهاند.
ازاین رو پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم همواره سعی بر به کاهش میزان تلفات و خسارات ناشی از جنگ نموده است؛ فسخنمودن جنگ با قبول اسلام و یا تن دادن به جزیه از جملۀ اسباب کاهش ضرر و زیانهای جنگ میباشد.
وقتی پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم در مدینه مستقر شد اجازه جهاد داده شد. الله ﻷ این آیه را نازل فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ﴾ [الحج: 39] «به کسانی که کفار با آنان میجنگد اجازۀ (جهاد) داده شد به سبب این که مورد ظلم قرار گرفتهاند».
اولین غزوهای که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم در آن شرکت کرد غزوه الأبواء بود که به وَدّان معروف است، و آخرین غزوهای که در آن شرکت کرد، غزوه تبوک بود. و اولین سریه سریۀ حمزه بن عبد المطلب(رض) و آخرین سریه سریۀ أسامة بن زید بسوی شام بود.
سَرِیّه حمزه بن عبد المطلب س: اولین سَرِیّهای که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم فرستاد، به فرماندهی حمزه بن عبد المطلب(رض) بود، سپاهیان این گروه تعداد سی نفر همه از مهاجرین بودند که با ابوجهل روبرو شدند و درگیریی میان طرفین رخ نداد. [مرجع: الفصول في السیره از ابن کثیر، و السیرة النبویة في ضوء المصادر الأصلیة دراسة تحلیلیة از مهدی رزق الله أحمد، و مرواریدهای پنهان، مختصری از سیره رسول الله صلّی الله علیه وسلّم از موسى بن راشد العازمی ترجمه عبد الله محمد أَرْمَکی].
سَرِیّه عُبَیْدَة س: سپس پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم پسر عمویشان عُبَیْدة بن حارث بن عبد المطلب(رض) را به سَریهای تشکیل شده از هشتاد سواره مهاجرین فرستادند، که هدف آن قافله قریش بود. و مبارزهای که بینشان رخ داد تنها پرتاب نیزه بود. [مرجع سابق]
سَرِیّه سَعْد بن أبی وَقّاص س: سپس پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم سعد بن أبی وقاص(رض) را به سریهای فرستاد تا قافلهای دیگر از قریش را به چنگ آورد، ولی قافله فرار کرد. [مرجع سابق]
غزوه أَبْواء: در ماه صفر سال دوم هجرت، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم در اولین غزوه شان که غزوه الأبواء بود خارج شدند، که به نام غزوه وَدّان نیز نامگذاری شده است، و هدف، قافله قریش بود. [مرجع سابق]
غزوه بَواط: در ماه ربیع الاخر سال دوم هجرت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم در غزوه دیگری به نام بَوَاط که هدف آن نیز قافله قریش بود، خارج شدند و جنگی رخ نداد. [مرجع سابق]
غزوه عُشَیرة: در ماه جمادی الآخر سال دوم هجرت، سومین غزوه پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم به نام غزوه عُشَیرة اتفاق افتاد ولی رویارویی رخ نداد، ایشان صلّی الله علیه وسلّم أبا سلمة بن عبد الأسد را جانشین خویش بر مدیته تعیین نموده بود.
غزوه بدر الأولی: تنها چند شب پس از غزوه عُشَیره، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم برای شرکت در غزوه دیگری بنام سَفَوان خارج گردید، که این غزوه، غزوه بدر الأولی نیز نامیده میشود. سبب این غزوه تعقیب کردن کرز بن جابر فهری بود که مواشی مدینه را مورد چپاول قرار داده بود، جانشین ایشان صلّی الله علیه وسلّم بر مدینه زید بن حارثة(رض) بود. [مرجع سابق]
سَرِیّه نخله: پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم عبد الله بن جَحْش(رض) را در سریهای به منطقه نخله بین مکه و طابف، که هدف قافله قریش بود، فرستاد و موفق شدند. در این سریه عمرو بن الحَضْرَمِی کشته شد. او اولین کافری بود که در اسلام کشته میشد. و عثمان بن عبد الله و الحَکَم بن کَیْسَان نیز اسیر شدند، و مسلمانان، هر چه در قافله بود را به غنیمت بردند. بنابراین در سریه نخله به فرماندهی عبد الله بن جَحْش س، اولین کشته، واولین اُسَرا، و اولین غنیمت در اسلام اتفاق افتاد. [مرجع سابق]
غزوه بدر الکبری: در رمضان سال دوم هجری، غزوه بدر کبری رخ داد که در این روز ـ که روز فرقان نیز گفته میشود ـ حق از باطل جدا گشت. به مسلمانان خبر رسید که قافله تجارتی قریش از شام بسوی مکه در حرکت است. این برای مسلمانان فرصتی طلائی بود تا مقداری و لو بسیار اندک از ثروتشان که توسط قریشیان به چپاول رفته بود، را از آنها باز پس بگیرند. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم همراه با سیصد و سیزده نفر از مدینه خارج شدند، رهبریت کاروان تجارتی قریش را ابوسفیان بر عهده داشت.
الله ﻷ، نام غزوه بدر کبری را در قرآن جاودانه نموده وویژگیهایی به آن اختصاص داده است که غزوههای دیگر ندارند، و کسانی از صحابه که در آن حضور داشتند بهترین صحابه هستند. در غزوه بدر کبری، الله ﻷ پیامبرش را بسیار یاری نمود و چشم ایشان را روشن ساخت. با این غزوه شوکت وعظمت مسلمانان افزایش یافت.
جنگ بدر جنگی نابرابرانه بود که در آن مشرکین با مجهزترین اسلحه روز به نبرد خالی دستان آمده بودند. با آن هم ساعتی از معرکه نگذشته بود که لشکر مشرکان از هم پاشیده، پا به فرار گذاشت. و مسلمانان نیز تا شکست نهایی دشمن را تعقیب کردند. در این جنگ تاریخ ساز هفتاد تن از مشرکان از جمله برخی از سرداران نامدار آنها چون؛ عتبه، شیبه، ولید بن عتبه، امیه بن خلف، و پسرش علی، حنظله بن ابی سفیان، و ابوجهل بن هشام، و دیگران بقتل رسیدند. و هفتاد تن دیگر به اسارت مسلمانان درآمدند. [مرجع سابق]
با این پیروزی بزرگ مسلمانان قدرت گرفتند، و قبیله های داخل مدینه و خارج آن نیز احساس کردند در صورت خیانت با چه نیرویی در طرف خواهند بود. مؤمنان نیز قوت قلب یافته بخود و قدرت و توانائیشان امیدوار شدند. وایمان و توکل و باورشان به الله و کمک و یاری و پیروزی او قوت یافت. و دریافتند که خداوند بندگان مؤمن و نیکوکارش را هر چند اندک باشند بر ظالمان و ستمدیدگان و مشرکان هر چند زیاد باشند یاری میدهد.
غزوه بنی قَیْنُقاع: در شوال سال دوم هجری غزوه بنی قَیْنُقاع به وقوع پیوست. سبب این غزوه طوریکه ابن هشام از ابوعون روایت میکند که زنی از عربها، پیراهنی را به بازار بنوقینقاع برد و آن را فروخت و کنار دکان ریخته گری نشست. اطرافش را گرفتند و از او خواستند که صورتش را نمایان کند، ولی آن زن، حاضر نشد چنین کاری بکند. آن مرد زرگر، دو طرف جامه زن را گرفت و بیآنکه آن زن، متوجه شود، آنها را از پشت گره زد. وقتی که آن زن برخاست، قسمتی از بدنش عریان شد. یهودیان خندیدند. زن مسلمان فریاد کشید؛ یکی از مسلمانانی که آنجا بود، با یک ضربه، آهنگر را کشت. یهودیان هم آن مسلمان را کشتند. خویشاوندان آن مسلمان از سایر مسلمانان، علیه یهود بنی قینقاع درخواست کمک کردند و بدین ترتیب فتنهای برپا شد. پس از این عهد شکنی، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم به طرف بنو قینقاع حرکت نمود. آنان، وقتی پیامبر صلّی الله علیه وسلّم را دیدند به قلعههایشان پناه بردند. پیامبر صلّی الله علیه وسلّم آنها را سخت محاصره کرد و دستو رداد که آنها از مدینه خارج شوند و هرگز اجازه ندارند در اطراف مدینه سکونت کنند. یهود بنی قینقاع به سوی شام کوچ کردند و دیری نپایید که بیشترشان، هلاک شدند. [سیرۀ ابن هشام (2/47 - 49) و مرجع سابق]
غزوۀ السَّوِیق: در ذی الحجه سال دوم هجری غزوه السَّویق اتفاق افتاد. ابو سفیان پس از شکست در بدر نذر کرده بود که هرگز غسل نخواهد کرد تا اینکه با محمد بجنگد. بنابراین با 200 سوار بیرون شد تا به سوگندش جامه عمل بپوشاند. آنها تا نزدیکی آمدند پیامبر صلّی الله علیه وسلّم نیز به همراه 200 تن از صحابه برای مقابله با آنها خارج شدند. ابوسفیان مخفیانه به خانه سلام بن مشکم ـ سردار بنی نظیر ـ رفت سلام از ابوسفیان پذیرانی نمود در قسمت آخر شب ابوسفیان نزد یارانش برگشت و گروهی را فرستاد تا به قسمتی از مدینه به نام «عریض» حمله وآنجا را غارت کنند. آنها، تعدادی از درختان خرما را سوزاندند و مردی از انصار را که با یکی از همکارانش که مشغول زراعت بودند، کشتند و بازگشتند و به سوی مکه گریختند. وقتی این خبر به پیامبر صلّی الله علیه وسلّم رسید، به سرعت ابوسفیان و یارانش را دنبال نمود؛ اما آنها گریخته بودند. در راه کیسههای غذاهایشان (سویق) افتاده بود، اما از بس برای فرار عجله داشتند، کیسهها را برنمی داشتند و مسلمانان غذاهای شان را به مدینه بردند به همین دلیل این غزوه را غزوه سویق نامیدهاند. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم تا منطقهای به نام قرقرة الکدر آنان را تعقیب نمود و پس از آن به مدینه بازگشت. در این غزوه جانشین پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم بر شهر مدینه ابوالبابه بن عبدالمنذر(رض) بوده است. [مرجع سابق]
غزوه بنی سُلَیْم: در محرم سال سوم هجری غزوه بنی سُلَیْم رخ داد، که به قَرْقَرْة الکُدْر نیز معروف است. بنى سُلَیْم از قبیله غَطَفان نیروى خود را براى جنگ علیه مدینه آماده کرده بودند و پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم به همراه 200 تن برای مقابله با آنان خارج شدند ولی جنگی بوقوع نپیوست. جانشین پیامبر صلّی الله علیه وسلّم بر مدینه سباع بن عرفطة(رض) یا ابن ام مکتوم(رض) بوده است.
غزوه ذی اَمْر: در محرم سال سوم هجری غزوه ذی اَمْر که به غزوه غَطَفان نیز معروف است رخ داد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با 450 شخص برای رویا رویی با آنان خارج شدند. ایشان صلّی الله علیه وسلّم جانشین خویش بر مدینه، عثمان بن عفان(رض) را تعیین نمود و با گذشتاندن ماه صفر در منطقه نجد، بدون اینکه درگیریی رخ بدهد به مدینه برگشتند. [مرجع سابق]
سَرِیّه زید بن حارثه س: در جمادی الآخر سال سوم هجری پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم سریهای را به فرماندهی زید بن حارثه(رض) فرستادند که هدف به چنگ آوردن قافله قریش بود. گروه اعزامی کاروان قریش را غافلگیر کرد. نگهبانان کاروان راهی جز فرار نداشتند. بنابراین بدون کوچکترین مقاومتی گریختند و زید س، تمام اموال کاروان را به غنیمت گرفت. در این حمله مسلمانان، راهنمای کاروان و به روایتی دو نفر دیگر را اسیرکردند و غنایم فراوانی از جمله ظروف نقره که یکصد هزار درهم ارزش داشت، بدست آوردند. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم پس از جدا کردن خمس این غنایم، بقیه را بین افراد سریه تقسیم نمود و راهنمای کاروان قریش فرات بن حیان به دست پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم اسلام آورد. این نیز مصیبت سخت دیگری بود که قریش پس از جنگ بدر بدان گرفتار شدند و بار دیگر بر اندوه و پریشانی آنها افزوده گشت. [مرجع سابق]
غزوۀ اُحُد: شکست مشرکین مکه در جنگ بدر، فشار روانی سنگینی بر آنان وارد کرد. مسلمانانی که تا دیروز زیر شکنجه و آزار آنان بودند؛ امروز در این نبرد، پیروز شدند و بسیاری بزرگان مکه را به قتل رساندند؛ به همین دلیل، مشرکین مکه برای انتقامجویی خود را برای جنگ مجدد با مسلمانان آماده میکردند، عباس بن عبدالمطلب(رض) برای پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم نامهای نوشت و ایشان را از نزدیکبودن جنگ، با خبر کرد.
لشکر مکه با تعداد و توانی که داشت، بسوی مدینه حرکت کرد. حس انتقامجویی و خشم نهفته در درون سینههای مشرکین، چنان شعلهور بود که از نبردی سخت و جنگی خونین خبر میداد. در نیمه شوال سال سوم هجری غزوه اُحُد اتفاق افتاد.
در واقع این غزوه امتحانی بود که در آن مؤمن راستگو یعنی صحابه، و منافق دروغگو یعنی منافقین مشخص شد، که در رأس این منافقین، ابن سَلُول بود. همچنان غزوه اُحُد امتحان بزرگی برای صحابه ش در دفاع از پیامبرشان بود که محبت حقیقی آنان نسبت به پیامبرشان آشکار شد، زیرا جانهای خود را فدای ایشان کردند.
این غزوه از سختترین غزواتی بود که بر پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم گذشت. در این غزوه دندانهای پیشین پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم شکست، و کلاه خود در سر مبارکشان فرو رفت، اما الله ﻷ با نزول فرشتگان ایشان را حفظ نمودند.
وقتی پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با سپاه صحابه کنار کوه احد موضع گرفت و تعدادی تیرانداز را بر تپهای در همان حوالی گماشت تا مشرکان نتوانند از پشت به مسلمانان حمله کنند. جنگ آغاز شد و بعد از مدت کوتاهی مسلمانان پیروز شدند. در این هنگام تیراندازانی که مأمور دفاع از یک تپه مسلط بر میدان نبرد بودند، سنگرهای خود را رها کرده و برای جمعآوری غنائم به دیگر مسلمانان پیروز پیوستند. اینجا بود که سپاهیان مکه، فرصت را غنیمت شمرده و با دور زدن آن تپه، از پشت به مسلمانان حملهور شده، و مسلمانان از دو طرف در محاصره قرار گرفتند. در همین لحظات شایعهای به سرعت منتشر شد که پیامبر صلّی الله علیه وسلّم به شهادت رسیده است. مجموع این عوامل سبب شد که بیشتر مسلمانان صحنه نبرد را رها کرده و متفرق گردند. اما پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با تعداد انگشتشماری همچنان به مقاومت میپرداخت و بر اثر همین مقاومت بود که با وجود شکست مسلمانان در این نبرد، اما کفار نیز به پیروزی صددرصد دست نیافتند.
در این غزوه 37 نفر از سپاه مشرکین مکه کشته شدند و 70 نفر از صحابه کرام به شهادت رسیدند که در رأس آنان سید الشهداء حمزه بن عبدالمطلب عمو و برادر شیری پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم بود. [مرجع سابق]
غزوه اُحُد درسها و عبرتهای بزرگی از خود بجا گذاشت. علامه ابن القیم در کتاب زاد المعاد عبرتهای زیادی از این غزوه را بر شمرده است که میتوانید به آن مراجعه کنید.
غزوۀ حمراء الاسد: با شکست مسلمانان در جنگ احد، احتمال برگشت و حمله لشکر مکه به مدینه، فراوان بود، ولی پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با کاردانی و دور اندیشی خویش، در صدد پیش گیری از تهاجمهای احتمالی دشمن برآمد.
ایشان یک روز پس از بازگشت از جنگ احد به مدینه منوره، به یارانش دستور داد، جز کسانی که در جنگ احد حاضر بودهاند، کس دیگری نمیتواند با ما همراه شود.
آن جناب صلّی الله علیه وسلّم ، سپاه خویش را آماده و به تعقیب مشرکان مکه پرداخت، و تا منطقه حمراء الاسد پیش رفت، ولی به مشرکان دست نیافت و خبر تعقیب پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم به اطلاع آنان رسید و از شدت ترس و رعب انتقام مسلمانان، بر رفتن خود شتاب کرده و هر چه سریعتر از مدینه دور شده و به مکه بازگشتند.
لشکر اسلام بدون دستیابی به دشمن، به مدینه مراجعه نمود، ولی به هدف مورد نظرش رسیده بود و آن عبارت بود از ایجاد رعب و وحشت در میان مشرکان قریش و تقویت روحیه رزمندگان مسلمان و توجه و تنبه به سایر دشمنان اسلام. [مرجع سابق]
سَرِیّه ابو سَلَمه: در محرم سال چهارم هجری پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم ابو سَلَمه(رض) را به همراه 150 نفر فرستاد تا با طُلیحة بن خُویلد که گروهی را برای حمله به مدینه جمع کرده بود، مبارزه و صفوفشان را پیش از آنکه دست به چپاول بزنند، درهم شکنند. مسلمانان، به شتران و گوسفندان فراوانی دست یافتند و بدون آنکه جنگی، روی دهد، با غنیمت و به سلامت، به مدینه بازگشتند. [رحیق مختوم ص 345]
وقتی ابو سلمه(رض) از این سریه برگشت جراحتی را که در روز اُحُد برداشته بود سر باز کرد و بر اثر آن از دنیا رفت. رسول الله صلّی الله علیه وسلّم فرمودند: یا الله ابو سلمه را بیامرز، و درجه او را به درجه هدایت شدگان برسان، و بعد از او، جانشین او در میان بازماندگانش باش و ما و او را ای پروردگار جهانیان بیامرز. [صحیح مسلم (920)]
سَرِیّه عبد الله بن أُنَیْس: در محرم سال چهارم هجری پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم عبد الله بن أُنَیْس(رض) را برای کشتن خالد بن سفیان هُذَلی فرستاد که افراد زیادی را برای حمله به مدینه آماده کرده بود. عبد الله بن أُنَیْس(رض) توانست خالد بن سفیان هذلی را به قتل برساند و با مرگش گروهی را که جمع کرده بود، متفرق شدند. وقتی عبد الله بن انیس(رض) فاتحانه به مدینه بازگشت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم عصایی به او داد و فرمود: این نشانهای باشد بین من و تو در روز قیامت. عبدالله(رض) هنگام وفاتش، وصیت کرد که آن را در کفنش بگذارند. [سیره ابن هشام (2/619) رحیق مختوم ص346]
سَرِیّه رَجیع: در صفر سال 4 هجری سریه رَجیع به وقوع پیوست که در آن 10 تن از صحابه که بنی لِحیان به آنان خیانت کرده بودند کشته شدند. و این قضیه بسیار بر پیامبر صلّی الله علیه وسلّم دشوار آمد و بسیار اندوهگین شد.
در ماه صفر سال چهارم هجری گروهی از قبایل عضل و قاره به مدینه آمدند و از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم درخواست نمودند که چند تن از یارانش را برای آموزش قرآن و احکام دین با آنان بفرستد و اظهار کردند که اسلام، در میان آنان نفوذ پیدا کرده است. به روایت ابن اسحاق، پیامبر صلّی الله علیه وسلّم شش تن از یارانش را همراه ایشان فرستاد. بخاری (رح)، آورده که ده تن از اصحاب با این افراد همراه شدند.
وقتی به رجیع رسیدند، طایفهای از هذیل به نام بنی لحیان را بر علیه مسلمانان، به کمک خواستند. بنی لحیان نیز با یکصد تیرانداز به دنبال آنان حرکت کردند و خود را به آنها رساندند. در نتیجه 7 تن از آنان به شهادت رسیدند و خبیب، زید بن دثنه را اسیر گرفتند و با خود به مکه بردند و به قریش فروختند. خبیب(رض) در مکه اعدام شد و کسی مأمور نگهبانی از جسد وی گردید. اما شب هنگام عمرو بن امیه ضمری سر رسید و با حیله، جسد خبیب را از دار پایین آورد و با خود برد و آن را دفن کرد. زید بن دثنه را نیز صفوان بن امیه خرید و به قصاص خون پدرش، او را کشت. [مرجع: الفصول في السیرة از ابن کثیر، و السیرة النبویة في ضوء المصادر الأصلیة دراسة تحلیلیة از مهدی رزق الله أحمد، و مرواریدهای پنهان، مختصری از سیره رسول الله از موسى بن راشد العازمی ترجمه عبد الله محمد أَرْمَکی].
فاجعه بئر مَعُونَة: در صفر سال چهارم هجری فاجعه بئر (چاه) مَعُونه یا سریه قُرَّاء اتفاق افتاد که در آن 70 تن از صحابه که از انصار بودند شهید شدند، و سببش خیانت قبیلههای رِعْل وذَکْوان وعُصَیَّة بود.
فاجعه بئر مَعُونه از بزرگترین مصیبتها بود، و به این سبب پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم یک ماه کامل قبائلی را که به صحابه خیانت کرده بودند، نفرین میکرد.
ابوبراء عامر بن مالک که نیزه باز مشهوری بود، به مدینه و نزد پیامبر صلّی الله علیه وسلّم آمد؛ پیامبر صلّی الله علیه وسلّم او را به اسلام دعوت داد؛ اما او نپذیرفت و آنجناب صلّی الله علیه وسلّم را ناامید هم نکرد؛ بلکه گفت: «ای کاش چند تن از یارانت را به نجد میفرستادی تا مردم آن سرزمین را دعوت دهند. امید بسیاری هست که مردم نجد، ایمان بیاورند.» پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم فرمود: «بیم آن دارم که ساکنان نجد، یارانم را نابود کنند.» ابوبراء گفت: من، آنها را امان میدهم.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم 70 نفر را به همراه ابوبراء فرستاد. و منذر بن عمرو(رض) را که یکی از بنی ساعده و ملقب به «شیفته و هم آغوش مرگ» بود، به عنوان امیر تعیین نمود. افراد این گروه، از بزرگان و نخبگان و دانشمندان و قاریان قرآن بودند که روزها به جمع آوری هیزم میپرداختند و از پول هیزمها، برای اصحاب صفّه، غذا تهیه میکردند و شبها را به آموزش قرآن و نماز میگذراندند. آنان رفتند تا به جایی به نام بئر معونه رسیدند که محل سکونت بنی عامر و بنی سلیم بود. آنگاه حرام بن ملحان برادر ام سلیم را با نامه پیامبر صلّی الله علیه وسلّم ، نزد عامر بن طفیل ـ دشمن خدا ـ فرستادند؛ عامر بدون اینکه به نامه توجه کند، به فردی دستور داد که با نیزه و از پشت حرام بن ملحان را بکشد، وقتی چشم حرام بن ملحان به خونهایش افتاد، گفت: الله اکبر! سوگند به خدا که رستگار شدم. آنگاه دشمن خدا، عامر، از قبیلهاش خواست که بقیه یاران پیامبر صلّی الله علیه وسلّم را نیز بکشند؛ ولی آنان به خاطر امانی که ابوبراء به یاران پیامبر صلّی الله علیه وسلّم داده بود، نپذیرفتند؛ لذا عامر بن طفیل از بنوسلیم خواست که با او همکاری کنند؛ سه طایفه بنی سلیم یعنی عصیه، رعل و ذکوان، خواسته دشمن خدا را پذیرفتند و با او همکاری کردند و یاران پیامبر صلّی الله علیه وسلّم را محاصره نمودند و همه را به شهادت رساندند جز کعب بن زید بن نجار(رض) که زخمی شد و در میان کشتگان بود و زنده ماند؛ وی به مدینه بازگشت و بعدها در جنگ خندق به شهادت رسید.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم به خاطر این رویداد غم انگیز و نیز به خاطر حادثه جانگداز رجیع که در فاصله چند روز اتفاق افتاد، سخت غمگین شد و غم و اندوه، وجود ایشان را فراگرفت تا آنجا که آنجناب صلّی الله علیه وسلّم ، طوایفی را که به ایشان نیرنگ کردند و اصحابش را به شهادت رساندند، نفرین کرد. [مصدر سابق]
غزوه بنی نَضَیر: در ربیع الأول سال چهارم هجری غزوه بنی نَضیر اتفاق افتاد، و این دومین غزوهای بود که در آن مسلمانان با یهودیان میجنگیدند، وعلتش این بود که یهودیان میخواستند رسول الله صلّی الله علیه وسلّم را به قتل برسانند. پس از جنگ احد یهودیان جرأت پیدا کردند و دست به نیرنگ و توطئه زدند و پنهانی با منافقان و اهل مکه رابطه برقرار نمودند و برضد مسلمانان وارد عمل شدند.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم همچنان شکیبایی ورزید تا اینکه دو حادثه غم انگیز بئر معونه و رجیع بوقوع پیوست؛ از آن پس یهودیان گساختر شدند و کارشان به جایی رسید که دسیسه ترور پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم را طراحی کردند. جریان از این قرار بود که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با تعدادی از یارانش نزد یهود بنونضیر رفتند و از آنان خواستند که به موجب قرارداد فیما بین آنها در خونبهای آن دو نفری که از قبیله کلاب بوسیله عمرو بن امیه کشته شده بودند، همکاری نمایند و کمک مالی کنند. بنی نضیر گفتند: اشکالی ندارد؛ با شما همکاری میکنیم؛ اینجا منتظر باشید تا کارتان را راه بیندازیم. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم در کنار دیوار یکی از خانههایشان به انتظار نشست تا یهودیان، به وعده خود عمل کنند. ابوبکر، عمر، علی و تعدادی از صحابه با آنجناب صلّی الله علیه وسلّم ، همراه بودند. یهودیان با هم خلوت کردند وگفتند: فرصتی بهتر از این پیدا نخواهد شد. شیطان نیز بخت سیاهی را که در انتظارشان بود، زیبا جلوه داد؛ بنابراین دست به دست هم دادند تا رسول الله صلّی الله علیه وسلّم را به قتل برسانند. گفتند: چه کسی از دیوار این خانه بالا میرود و این سنگ آسیاب را بر سر محمد میاندازد و کارش را یکسره میکند؟ بدبختترین آنان عمرو بن جحاش داوطلب شد.
جبرئیل ÷، پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم را در همان دم از توطئه آنان آگاه نمود؛ پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم بلافاصله از جایش برخاست و به سرعت به سوی مدینه رفت. یاران پیامبر صلّی الله علیه وسلّم به دنبال وی راه افتادند و خودشان را به او رساندند و پرسیدند: ای رسول الله! چنان از جای برخاستید و به راه افتادید که ما متوجه نشدیم!
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم آنان را از سوء قصد بنی نضیر باخبر نمود. چیزی نگذشت که پیامبر اکرم ج، محمد بن مسلمه(رض) را فرستاد تا به بنی نضیر اعلان نماید: باید از مدینه بیرون بروید و از این پس، دیگر نباید احدی از شما در این شهر سکونت کند. ده روز هم مهلت دارید و هرکس که پس از این مهلت، در مدینه مانده باشد، او را گردن خواهیم زد. یهودیان که چارهای جز بیرون رفتن نداشتند، خودشان را برای رفتن آماده مینمودندکه عبدالله بن ابی منافق، کسی را نزد آنان فرستاد که بیرون نشوید؛ زیرا من دو هزار مرد رزمی تحت فرمان دارم که به قلعههایتان خواهند آمد و در دفاع از شما جانفشانی خواهند کرد. قرآن، به این گفته منافقان اشاره میکند که گفتند: «اگر شما را بیرون کردند، ما نیز همراه شما بیرون خواهیم شد و از هیچکس در ارتباط با شما فرمان نخواهیم برد و اگر با شما کار زار کردند، شما را یاری خواهیم کرد».
چون الله ﻷ رعب و وحشت را در دلهای بنی نضیر انداخت. به این ترتیب ناچارًا با پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم صلح کردند به شرط اینکه از آنجا خارج شوند، وپیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم نیز به آنان اجازه داد که هر مقدار از وسایلشان را که میتوانند با خود ببرند به جز اسلحه، پس برخی بسوی خیبر و برخی بسوی شام در حرکت افتادند.
سوره حشر به صورت کامل درباره غزوه بنی نَضیر نازل شد که جزئیات این غزوه را بیان میکند. بنابراین عبدالله بن عباس ب سوره حشر را سوره بنی نضیر مینامید. [مصدر سابق]
غزوۀ نجد: پیروزی چشمگیر مسلمانان در غزوه بنی نضیر بدون هیچ تلفاتی، باعث شد منافقان از دسیسه گری آشکار بر ضد مسلمانان دست بکشند و به این ترتیب برای پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم فرصتی فراهم شد که به سرکوب نمودن بادیه نشینانی بپردازد که پس از جنگ احد، به مسلمانان آزار میرسانیدند؛ همان اعراب بادیه نشینی که در کمال گستاخی و ناجوانمردی، هیئتهای تبلیغی مسلمانان را کشته و حتی چنان گستاخ شده بودند که قصد حمله به مدینه را در سر میپروراندند. پیش از اقدام عملی پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم برای ادب دادن این دسیسه کاران، به آنجناب صلّی الله علیه وسلّم خبر رسید که اعراب بنی محارب و بنی ثعلبه از غظفان، خود را برای حمله به مدینه آماده میکنند.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم به سرعت از مدینه بیرون شد و به محلی بنام نجد رفت تا تخم ترس و وحشت را در دل این صحرانشینان سنگدل بکارد تا دوباره مرتکب چنین رفتار زشتی نشوند که امثال آنان با مسلمانان کرده بودند. صحرانشینانی که کارشان دزدی و چپاول بود، چنان ترسیده بودند که وقتی از حضور مسلمانان در منطقه اطلاع یافتند، به ارتفاعات کوهها گریختند. به این ترتیب مسلمانان، طوایف غارتگر را ترساندند و تمام وجودشان را آکنده از ترس و هراس نمودند و در نهایت امنیت و سلامت به مدینه بازگشتند. [رحیق مختوم ص 355]
غزوه بدر صغری: در شعبان سال چهارم هجری غزوه بدر صغری اتفاق افتاد که به خاطر عدم وقوع مبارزه در آن به بدر صغری معروف گشت. این غزوه، به غزوه بدر موعد نیز نامیده میشود. زیرا ابو سفیان در غزوه اُحُد به پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم وعده داد که سال آینده در بدر ملاقات و مبارزه میکنیم، و پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم به این مقابله موافقت کرد.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم به همراه 1500 نفر خارج شدند، و ابو سفیان با 2000 نفر. این در حالی بود که ابو سفیان از رفتن به این غزوه میترسید وعلاقهای به رفتن نداشت.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با یارانش به بدر رسیدند و منتظر ابو سفیان شدند، و هشت شب را در این منطقه سپری نمودند، اما الله تعالی رعب ووحشت را در دل ابو سفیان انداخت، به همین دلیل وقتی ابو سفیان به عُسْفان رسید، ترسید و برگشت، در نتیجه کسانی که با او بودند نیز متفرق شدند. [مرجع: الفصول في السیرة از ابن کثیر، و السیرة النبویة في ضوء المصادر الأصلیة دراسة تحلیلیة از مهدی رزق الله أحمد، و مرواریدهای پنهان، مختصری از سیره رسول الله از موسى بن راشد العازمی ترجمه عبد الله محمد أَرْمَکی].
غزوه دومة الجندل: در ماه ربیع الاول سال پنجم هجری به پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم خبر رسید که قبایل اطراف دومة الجندل در نزدیکی شام راه را بستهاند و کاروانهای تجارتی این مسیر را مورد چور و چپاول قرار میدهند و در عین حال جمعیت زیادی را گرد آوردهاند و قصد حمله به مدینه را دارند. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم با شنیدن این خبر، سباع بن عرفطه را بر مدینه گماشت و با 1000 نفر از مسلمانان از مدینه حرکت کرد، وقتی به دومة الجندل رسیدند ساکنان آن پیش از رسیدن پیامبر اکرم صلّی الله علیه وسلّم فرار کردند، لشکر اسلام گوسفندان و اموال آنان را به غنیمت گرفتند؛ و چند روزی در آنجا توقف نمودند و سپس به مدینه بازگشتند. [مرجع سابق]
ادامه دارد...
نظرات