سلامت معنوي و افسردگي چارلي وست‌گيت ترجمة غزاله حجتي* با رشد ارزيابي کل‌گرايانه از عملکرد انسان، علاقه به بعد معنوي، که با افسردگي ارتباط دارد، افزايش يافته است. چارلي وست‌گيت در اين مقاله مکتوبات مربوط به سلامت پزشکي و مشاوره را، به منظور شناخت سرشت معنويت، بررسي مي‌کند و نيز درصدد است تا ابعاد چهارگانة سلامت معنوي را، که نتيجة اين بررسي است، مطرح کند: معنايِ معنا در زندگي، چشم‌انداز متعالي، نظام ارزشي‌ ذاتي، و نيز داشتن تعلق خاطر به اجتماع معنوي‌ داراي ارزش‌هاي مشترک و حمايت از آن اجتماع. اين ابعاد در ارتباط با مکتوبات باليني و پژوهش تجربي در زمينة افسردگي بررسي شده‌اند. افزون‌بر اين به پيامدهاي پژوهش، مشاوره، و آموزش و پرورش مشاوره اي نيز در اين مقاله پرداخته شده است. *** افسردگي نگراني فزايندة يک جامعة سالم رواني است. سليگمن1(1990) افسردگي را چيزي مي‌نامد که «ده برابر شيوعي که سابق بر اين داشته است... شايع است» (pp.1,9). براساس ملاک تشخيصي، افسردگي بين 5 تا 30 جمعيت آمريکا را، فارغ از طول زندگي، جنسيت و طبقة اجتماعي، تحت تأثير قرار مي‌دهد (Brink, 1993). بر اين اساس، افسردگي يکي از رايج‌ترين اختلالات رواني است و به دليل رواج آن، جامعة رواني سالم افسردگي را به‌طور گسترده مورد مطالعه قرار داده و مي‌دهد. تاکنون، در اين مطالعات بر جنبه‌هاي شناختي، ظاهري، و بدني افسردگي تمرکز شده است. تمايل به رويکرد کل‌گرايانه در سلامت رواني افزايش يافته و براي بررسي جنبه‌هاي معنوي افسردگي، برخي مشاوره‌ها و تحقيقات آغاز شده است. گرايش به کل‌گرايي مي‌تواند، به بهترين نحو، در زمينةفلسفي آن فهم شده باشد. چشم‌انداز غربي سلامت به طور عمده از فلسفه‌هاي عنصرگرايي و عقل بشري نشأت مي‌گيرند. فلسفة عنصرگرايي از کارکرد بشر، که مي‌تواند به عناصر جداگانة بدن، نفس و روح تقسيم شود، طرفداري مي‌کند. به اين دليل ‌که درون اين نظامِ باوري بخش‌ها به‌مثابه کارکرد جداگانه‌اي از کل ديده شده‌‌اند، بيماري يک عنصر بدون توجه به ديگر عناصر مداوا شده است. اين رويکرد مي‌تواند در الگوي پزشکي افسردگي، که در آن داروي ضد‌افسردگي همچون درمان انحصاري افسردگ