نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۱۷ در لندن منتشر شده است. مری‌ بی‌یرد در کتاب پیش‌رو به اوباش اینترنتی و زن‌ستیزهایی پرداخته که زنان را آماج حمله‌ها و تحقیرهای بی‌رحمانه می‌کنند. او خاستگاه این زن‌ستیزی را در دوران باستان جست‌وجو کرده و به‌ بررسی مشکلات جنسیت و شیوه‌های بدرفتاری با زنان قدرتمند در بستر تاریخ می‌پردازد. نویسنده کتاب آن را برای مسائلی که زنان در غرب دارند و موضوع برابری واقعی میان زن و مرد نوشته است. او می‌گوید: «وقتی داشتم دو مبحثی را آماده می‌کردم که مبنای این کتاب است، و با لطف و همکاری مجله «نقد کتاب لندن» در سال‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۷ ارائه شد، مادرم اغلب توی ذهنم بود. می‌خواستم دریابم چگونه برایش _ و به همان میزان برای خودم، و نیز برای میلیون‌ها زن دیگر که همچنان در برخی از همان سرخوردگی‌ها با یکدیگر سهیم‌اند _ روشن خواهم کرد در فرهنگ غرب سازوکارهایی که زنان را وادار به سکوت می‌کنند چقدر عمیق ریشه دوانده‌ است، سازوکارهایی که از جدی گرفتن آن‌ها سر باز می‌زند، و آنها را از مراکز قدرت جدا می‌کند ( و آن‌گونه که بعد خواهیم دید، گاهی به‌معنای دقیق کلمه).» بی‌یرد با استفاده از تجربه‌های شخصی خود، از جنسیت‌زدگی در فضای مجازی گفته و این سوال را مطرح کرده است: «اگر زنان بخشی از ساختار قدرت در نظر گرفته نمی‌شوند، آیا این قدرت نیست که باید بازتعریف شود؟ چند قرن دیگر باید صبر کنیم تا چنین شود؟» او از خلال مطالب کتاب نشان می‌دهد که از زمان اودیسه هومر، زنان از نقش‌های رهبری در زندگی مدنی منع شده‌اند و سخن‌گفتن در اجتماع کاری ذاتا مردانه تعریف شده است. از مدوسا گرفته تا فیلوملا که زبانش بریده شد،‌ از هیلاری کلینتون تا الیزابت وارن که گفته شد سر جایش بنشیند، مشابهت‌های آشکاری بین باورهای فرهنگی درباره رابطه زنان و قدرت وجود دارد. مری بی‌یرد در بخشی از کتابش به همین باورهای فرهنگ و مشابهت‌ها پرداخته است. این کتاب به‌جز پیشگفتار و سخن آخر ۲ بخش اصلی دارد که عبارت‌اند از «صدای زنان در اجتماع» و «زنان در قدرت». در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم: گمان می‌کنم برخی از فحاشی‌ها همان جیغ استیصال از آن وعده‌های دروغین است که حواله هدفی دم‌دست و مرسوم می‌شود (یک زن زبان‌دراز). یادمان باشد، زن‌ها تنها کسانی نیستند که ممکن است احساس «بی‌صدایی» کنند. اما هرچه بیشتر به تهدیدها و توهین‌هایی که نثار زن‌ها می‌شود نگاه می‌کنم، انگار بیشتر با همان الگوهای قدیمی که داشتم درباره‌اش حرف می‌زدم جور درمی‌آید. نکته اول اینکه زن باشید فرق چندانی نمی‌کند کدام خط را دنبال کنید، اگر به خودتان جرات بدهید و وارد قلمرو مرسوم مردان شوید، درهرصورت ناسزاها به‌سویتان می‌آید. به‌خاطر آنچه می‌گویید نیست، فقط به‌خاطر این است که می‌گویید. و این امر با جزئیاتِ خود تهدیدها همخوانی دارد. تهدیدها فهرستی کمابیش پیش‌بینی‌پذیر از تعرض، ضرب‌وشتم، قتل و امثالهم را شامل می‌شوند (شاید این جمله الآن خیلی خونسردانه و در کمال آرامش به نظر برسد؛ اما اصلا به این معنا نیست که وقتی آخر شب نثارت می‌شود ترسناک نیست). اما بخش عمده آن معطوف به واداشتن زنان به سکوت است. «خفه‌شو زنیکه» ترجیع‌بند تقریبا رایجی است. یا تهدید می‌کند که نفس زن‌ها را می‌بُرد. «آخر سرت رو می‌برم و ترتیبش رو می‌دم» یکی از توییت‌هایی بود که گرفتم. «ماده‌خوک بی‌سر» اسم توییتری کسی بود که روزنامه‌نگاری آمریکایی را تهدید می‌کرد. «باید زبونت رو از حلقومت کشید بیرون» توییتی بود که زن دیگری دریافت کرد.