دورۀ جو (1122-256 ق. م) نزد مورخان به دورۀ باستانی معروف است. این دوره را می‌توان به عصر طلایی یونان مانند کرد؛ چه در این دوره، هم‌چون همتای غربی آن، هنجارهای فرهنگی جامعه بنیاد نهاده شد و همۀ فلسفۀ آیندۀ چین بر بنیاد آموزه‌های فیلسوفان بزرگ دورۀ جو نهاده شده است. در حدود 900 ق. م اولین نشانه‌های زوال امپراتوری فئودال جو نمایان شد و دولت‌های ناتوان برافتادند. در 771 ق. م سلسلۀ جو پایتخت خود را به غرب، به شهر لویی در هونان برد و از این جا بود که این سلسله به جوی غربی معروف شد. آن‌گاه عصر "چون چیو" رسید به دنبال آن "جن گوئو" یا دورۀ دولت‌های جنگنده (480 تا 222 ق . م) آمد. در سراسر این دوران، فعالیت سیاسی، اجتماعی و عقلی سخت رواج داشت و طی آن همۀ آیین‌ها و نهادهای بنیادگرفته را به انتقادی بنیان‌کن گرفتند. زمانه چنان آشکارا ناخشنودکننده بود که همان انتقاد و اعتراض‌ها چنان درجه‌ای از پیچیدگی رسید که بدل به مکاتب اندیشه شد. تولد این حس انتقاد نتیجۀ بیدار شدن چیزی در مردم چین بود که آن را در اروپای قرن 18، روح نو و روح آزادی‌خواهی خواندند. این روح نو در چین تنوعی از اندیشه‌های اصیل را گسترش داد. چنین پیداست که جان چین که دیری پای‌بند سنت بود، ناگهان بندها را درید و خود را به این آزادی نو سپرد. چینی‌ها آزاد بودند از زاویۀ دلخواهشان نگاه کنند و به نتیجۀ مورد پسندشان برسند. همین آزادی بود که به بزرگ‌ترین جنبش فکری تاکنون شناخته شدۀ چین انجامید. از قرن 6 تا قرن 3 ق. م دورۀ شکوفایی فلسفۀ باستانی چین و پیدا شدن مکاتب معروف به "صد مکتب اندیشه" بود که از میان آن‌ها مکتب‌های کنفوسیوس و دائو بسیار مهم هستند. در این کتاب تاریخ فلسفۀ چین از آغاز بیان شده است و فیلسوفانی چون کنفوسیوس، مسنیوس، یانگ جو، موزه، هن فی‌زه و... معرفی شده‌اند.