نگاهی به کتاب پویایی نقد حسن قاضی مرادی

كاوه رهنما

ایمانوئل كانت (١٨٠٤-١٧٢٤) فیلسوف مدرنیته در صفحات آغازین اثر سترگش كه در میان اهالی فلسفه به نقد عقل محض معروف است یا چنان كه مترجم فرهیخته فارسی این اثر مهم نامیده، «سنجش خرد ناب» می‌نویسد، «دوران ما دوران واقعی سنجش (نقد) است كه همه‌چیز باید تابع آن باشد». حسن قاضی مرادی در آغاز آخرین كتابش با عنوان «پویایی نقد»، نقد را «فن رهایی از تجویز‌پذیری از طریق بازاندیشی و بازكرداری» معرفی می‌كند و در توضیح این تعریف می‌نویسد: «تجویزگری همان تحمیل داوری، حكم و حقیقت آمیخته با سلطه است... تلاش برای رهایی از تجویزپذیری، در اساس، رویارویی فكری و شورشگری است؛ رویایی فكری و شورش علیه تجویزگر و تجویزهایی كه به انسان تحمیل می‌كند، و همزمان شورش علیه خود در مقام فرد یا مردمی تجویزپذیر.» او در مقدمه این كتاب به تأسی از كانت این معنا از نقد را ویژگی عصر روشنگری می‌داند و می‌گوید: «دیگر هیچ انسانی، انسان عصر نو نیست مگر كه به سلاح نقد مجهز باشد. در این دوران نو، به یك تعبیر، انسان را می‌توان حیوان منتقد خواند.»

قاضی مرادی بعد از اشاره به عام بودن مفهوم نقد، اما بر متعین‌شدن آن در یك زمان و مكان خاص تاكید دارد و می‌نویسد: «درك و تعین نقد در هر جامعه خاص، متناسب با موقعیت تاریخی آن، خاص است.» او با این توضیح هدف از نگارش رساله حاضر را ارایه دریافتی فلسفی- سیاسی از مفهوم نقد و چیستی روشنگری (در معنای چیستی تحقق نقد) بر زمینه اكنونیت تاریخی امروز ایران ارایه می‌كند و می‌نویسد: «رسیدن به این هدف ممكن نیست مگر با بازگشت به عصر روشنگری و بازاندیشی آن بر زمینه اكنونیت تاریخی جامعه خود.»

با در نظر داشتن این مفروضات بهتر می‌توان پایه‌های نظری كتاب او را درك كرد و فهمید كه چرا او در توضیح مفهوم روشنگری و سرشت اساسی آن یعنی نقادی نخست به كانت و مقاله بسیار ارزشمند او «روشنگری چیست؟» رجوع می‌كند و در گام دوم برای ایضاح این مفهوم در زمانه ما به فوكو و مقاله مهم او نقد چیست می‌پردازد. او در بخش اول كتاب نخست نقد را چنان كه اشاره كردیم تعریف می‌كند و تاكید می‌كند كه در این تعریف متاثر از میشل فوكو است و در توجیه این بهره‌گیری می‌نویسد: ‌«اولا درك فلسفی- سیاسی او از نقد جایگاه متعالی نقد را در جهان امروز می‌نمایاند. ثانیا چون فوكو به بازاندیشی عصر روشنگری بر زمینه تحولات فكری سده بیستم می‌پردازد چشم‌اندازی را ارایه می‌دهد كه به كمك آن می‌توانیم به دریافت روشن‌تری از نقد در عصر روشنگری-مشخصا در آرای كانت- دست یابیم». بخش دوم كتاب فوكو و نقد نام دارد و در این بخش قاضی مرادی برای تشریح دیدگاه فوكو و نگرش او به تشریح مفاهیم فوكویی مثل حكومت‌مندی و قدرت و سلطه می‌پردازد. در نگاه قاضی مرادی، «فوكو نقد را رهیافت انتقادی می‌نامد، نوعی هستی یا شیوه بودن». سه دوره یا مرحله تاریخی این رهیافت نخست سده‌های پانزدهم و شانزدهم است كه در معنا و گستره مهارت حكومت كردن تغییر ایجاد شد، دوم عصر روشنگری است كه در آن مهارت حكومت كردن تحت نظارت عقل انسان قرار گرفت و سوم قرن‌های نوزدهم و به وی‍ژه بیستم است كه در این مرحله رابطه میان قدرت و شناخت در مركز نظریه نقد قرار گرفت. بخش سوم كتاب كانت و نقد نام دارد. در این بخش نویسنده اشاره‌ای به فلسفه انتقادی كانت و پاسخ او به پرسش روشنگری چیست می‌پردازد. قاضی مرادی در بخش چهارم با عنوان فوكو و كانت: روشنگری و انقلاب به این مساله می‌پردازد كه «اگر قرار است عصر روشنگری همچنان در بازتولیدشدن توانمند باشد این توانایی جز از طریق پیوند آن با انقلاب به مفهوم تغییر ریشه‌ای، تداوم نمی‌یابد. هم كانت این نكته را دریافت و هم فوكو در توضیح آرای كانت بر آن تاكید كرد. توجه به این نكته اساسی در موقعیت كنونی جهان- كه طرد و نفی انقلاب رواج یافته- بسیار مهم است.»

بخش پنجم كتاب را شاید بتوان كاركردی‌ترین بخش آن دانست، این بخش فرهنگ نقد نام دارد. به نوشته قاضی مرادی این بخش «توضیح مختصری است درباره جنبه‌هایی از چیستی و چگونگی نقد و روشنگری در اكنونیت جامعه ما كه در آن، جست‌وجوی هویت فردی اهمیت ویژه‌ای یافته است». او سپس به برخی ویژگی‌های فرهنگ سیاسی- اجتماعی ایرانی اشاره می‌كند و معتقد است در فرهنگ سیاسی- اجتماعی سنتی ما نه از خودآیینی نشانی هست و نه حتی چندان نشانی از فردیت. در طلیعه دوران معاصر و در دوره تدارك نهضت مشروطه نیز فردیتی كه شكل گرفت نه با خودآیینی كه با خودسری تعین یافت. او در توضیح این تعبیر و تفاوت آن با خودآیینی می‌نویسد: «اگر خودآیینی، خودقانون‌گذاری مبتنی بر قوانین عام و ضروری است، ‌خودسری و خودمداری فقط متكی به منافع و مصالح شخص بی‌واسطه است. به همین دلیل جفت خودسری، بی‌تفاوتی نسبت به دیگران است.» اینجاست كه نوك تیز نقد قاضی مرادی به جامعه امروز ایران خود را با این جملات نشان می‌دهد كه «آنچه امروزه سبك زندگی ایرانی شناخته می‌شود چه بسیار با خودسری و بی‌تفاوتی آمیخته است.» نویسنده در برابر این ویژگی‌های منفی حمایت از خویشتن را توصیه می‌كند و آن را به معنای جسارت ورزیدن از یك سو برای مقابله با ابژه‌شدگی از یك سو و از سوی دیگر تلاش پیگیر برای خودسازی از طریق خودآیینی می‌خواند. او می‌نویسد: «حمایت از خویشتن مستلزم خودفرمانی به معنای نظارت داشتن بر خود است. فرد خود فرمان كه بر زندگی‌اش نظارت دارد، به علت اقتدار حاصل از این نظارت، بی‌نیاز می‌شود از اینكه توسط دیگران تحت نظارت قرار گیرد و هدایت شود.»

آنچه اما كتاب پویایی نقد را جذاب می‌كند، نمونه‌های نقدهایی است كه به صورت پیوست در انتهای آن آمده است. قاضی مرادی در این پیوست‌ها نقدهای خود (كه بعضا پیش از این در نشریات و مطبوعات منتشر شده بودند) به برخی از مهم‌ترین چهره‌های فكری و روشنفكری معاصر ایران را به عنوان نمونه‌هایی از نقد و نقادی ارایه می‌كند. او در مقاله استبداد هرج و مرج طلبی به نقد محمد علی همایون كاتوزیان از تحولات سیاسی تاریخ ایران می‌پردازد و معتقد است كه چارچوب نظری كاتوزیان (چرخه آشوب-استبداد-آشوب) كلی‌تر و غیرتاریخی‌تر از آن است كه بتواند نوری بر جزییات و واقعیات مشخص تاریخ ایران بیندازد. او همچنین در مقاله نظریه دولت مطلقه در ایران به نقد نكته‌ای از كتاب موانع توسعه سیاسی در ایران حسین بشیریه می‌پردازد و در آن می‌كوشد نشان دهد كه تفسیر بشیریه از دولت پهلوی اول به مثابه دولت مطلقه درست نیست، بلكه بهترین توصیف آن دولت اقتدارگراست. نقد تفسیر بابك احمدی از تز یازدهم ماركس در كتاب ماركس و سیاست مدرن دیگر نقد قاضی مرادی است. او در این نقادی تفسیر احمدی از تز یازدهم فوئرباخ ماركس (تغییر جهان به جای تفسیر جهان) و در نتیجه نقد او از ماركس را سطحی و بدون در نظر گرفتن كلیت تفكر ماركس ارزیابی می‌كند. مقاله امنیت اقتدارگرا- امنیت دموكراتیك دیگر نقد قاضی‌مرادی است كه بر نكته‌ای از كتاب ماشاء‌الله آجودانی در كتاب مشروطه ایرانی و می‌كوشد نشان دهد امنیتی كه آجودانی همصدا با بسیاری از سیاستمداران و روشنفكران زمان رضاشاه به بهانه آن به سمت رضاشاه سوق یافتند، از اساس با امنیتی كه رهاورد دولتی دموكراتیك باشد، متفاوت است. او در مقاله بعدی نیز مدعای اصلی آجودانی در كتاب مشروطه ایرانی را نقد می‌كند. آجودانی در آن كتاب می‌كوشد نشان دهد از دلایل اصلی ناكامی مشروطه فقدان درك درست از مفاهیم اصلی جدید مثل آزادی و قانون و ملت و برابری و... بوده است و روشنفكران و علما نیز در فقدان چنین درك درستی به جای درك درست یكدیگر دچار سوء‌تفاهم می‌شدند. قاضی مرادی بر عكس می‌كوشد نشان دهد كه اتفاقا بعضی روشنفكران درك درستی از مفاهیم جدید (در حد مقدورات خود) داشتند و می‌كوشیدند هوشمندانه برای این مفاهیم معادلی در نظام اندیشه قدمایی بیابند. قاضی مرادی در نقد هاشم آقاجری نیز درك و دریافت او در یك سخنرانی از تعبیر مشهور ماركس (دین افیون توده‌هاست) را نادقیق می‌خواند و نشان می‌دهد كه این درك كلیشه‌ای و فاقد اعتبار علمی است. او همچنین در پایان دو مقاله انتقادی در نقد دیدگاه‌های سید جواد طباطبایی ارایه می‌كند. در مقاله انكار مدعی نشان می‌دهد كه جواد طباطبایی اخلاق نقد را در پاسخ به منتقدانش رعایت نمی‌كند و به جای توضیح مشخصی درباره ادعای آرامش دوستدار به تخطئه او می‌پردازد و از پاسخ دادن به او می‌گریزد. قاضی مرادی همچنین در مقاله حیرت‌انگیزی نظریه انحطاط ایران به تغییر دیدگاه طباطبایی در این كتاب (و پس از آن) اشاره می‌كند و معتقد است كه نویسنده انحطاط ایران در این كتاب از گسست از سنت به تداوم سنت تغییر موضع داده است.

نقدهای قاضی مرادی با ادبیاتی محترمانه و به دور از نوشته‌های پلمیك رایج ارایه شده و اگر كسانی كه نقد شده‌اند، با رعایت اخلاق نقد به آنها پاسخ دهند، باب جدیدی در فضای فكری ایران گشوده خواهد شد.