دیریست که کولبران کرد به شیوههای مختلف جانشان و در نتیجه حقوق اولیهاشان را برای تامین معاش روزانهی خود و خانواده، بر کف دست نهاده و متأسفانه در نهایت آنرا از دست میدهند. هر روز این قربانیان اقتصاد بیمار کشور، در سختترین شرایط و با وصف اطلاع از مخاطرات راه، پای در مسیری بدون بازگشت میگذارند. اینان نه قاچاقچی به معنای واقعی آن و نه مختلکنندهی اقتصاد کشورند. در واقع اجیرشدگانی دستمزد بگیرند که در پی نان روانند. اغراق نیست که گفته شود در غیاب آنان هم باری آنچنانی از حجم قاچاق کشور برداشته نمیشود.
خبر دردناگ مرگ کولبران در زیر آوار بهمن و دیدن تصاویر ارسالی از سوی یک مخاطب عزیز و دردمند (م. زارعی)، ناخودآگاه مرا به یاد نفرینی قدیمی انداخت که می گفت: «الاهی نان سواره باشد و تو پیاده!» ناخودآگاه، به این فکر افتادم که پندار بخش قابلتوجّهی از مردم ما نفرین زدهاند که این چنین باید جان بر کف بگیرند و به دنبال نان بدوند! آخر چهار جوان کرد در راه "نان" جان از دست دادهاند! کولبران گاهی روی مین میروند و گاهی با شلیک گلوله و گاهی نیز به دست اینگونه حوادث طبیعی جان از کف میدهند.
حادثهای اتفاق افتاد اما این اقیانوسدلان سردشتی بودند که پای در جادهی ایثار نهادند تا مکتب و مشرب فکری مهربانانهی درازدامن خود را در سردترین شب سال، چنان گرم کنند که دایرةالمعارفها در مقابل آن کم بیاورند!
اینجا بیوران سردشت است، آنجا که بزرگ خوانندهی کورد -حسن زیرک- بهشت کوردستانش خوانده بود و رژیم بعث، به جرم مقاومت بلوطگونهی مردمانش، در هفتم تیر ۶۶ با بمب شیمیایی، شهر را بر سر شهروندانش آوار کرد و علف هرز خردل را در وجب به وجب خاکش به گمان انقراض نسلشان، کاشت!
فجایع انسانی فربهتر از مرزهای زبانی و نژادی و قومی و مذهبی هستند.
فاجعه هنگامی که رخ میدهد، با زبانی تلخ تمام بشریت را مخاطب قرار میدهد.
از این حیث فرقی نیست بین فاجعهی پلاسکو و سیل بلوچستان و آوار شدن بهمن روی کولبران کردستان.
فاجعهی بزرگتر اما زمانی رخ میدهد که قهر طبیعت با کولبران را شایستهی همدردی بدانیم ولی شلیکهای کور و گاه و بیگاه به جان کولبران را قانونی بنامیم.
اگر پلاسکو نماد فروریزی تجدد و بیماری ساختارها بر بستر یک شهر سست بنیاد است، کشتار کولبران نشانه انحطاطی بزرگتر است.
انا لله و انا اليه راجعون
تراژدى درگذشت و جانسپارى تعدادى از همشهريان عزيزم كه از طبقهى محروم، رنجديده و زجركشيده بودند، آسمان آبى و زمين سرسبز سردشت را در فصل سفيد و يکرنگ زمستان، سياهپوش نمود و مردم اصيل و نجيب اين ديار ديرين و باستانى كوردستان غرق ماتم و عزا شد كه البته چنين رويدادهايى، تنها نمايشگر گوشهى بسيار كوچكى از اقيانوس ناپيداى مصائب و مشكلات مزمن اين مردم در طول تاريخ است.
فرشتهی دلها میگفت با دلها حدیث عشق و آرزومندی...
سخن میراند از تلخکامیها، حذر میداد از...
نوید شوق میداد، شادیها بهپا میکرد...
بینوایان زِ غصّه بیرون میآمدند، غمها فراموش میشد، همه خنده بر لب...
جانها روح تازه گرفته و قلبها پر درآورده و میپریدند و آشیان اصلی خود را مییافتند...
طبیعت تازه و زنده، روزگار شاد و خرسند از چرخش...
ولی ناگهان یکی از پسِ پردهی پنهان روزگار نمایان میشود؛
قیافهای گرفته، غمی سرد بر پیشانی نشسته، داغ حسرت بر رخ نمایان، دو قطره اشک ظریف و زیبا در دیده
امروزه بسیاری از افراد، از لایههای مختلف جامعه، احساس عزّت، شخصیّت و کرامت نمیکنند و خود را سربار جامعه میدانند زیرا آنطور که شایسته و لایق آنان است نتوانسته یا نگذاشتهاند زندگی کنند. این حسِ خطرناک اگرچه بر زبان آورده نشود اما در درون روزبهروز آنها را دچار ناامیدی، سرگشتگی، انزوا و افسردگی یا پرخاشگری و انتقامجوئی و خشونت میکند.
وجود چنین حسی، در درون افراد جامعه، نشانهی فقر و بیماری آن جامعه است؛ که قطعاً عواملی همچون خود افراد جامعه، صاحبان زر و زور
تیم ملی بانوان ایران بامداد امروز( چهارشنبه) تهران را به مقصد مالدیو ترک کرد تا در مسابقات انتخابی جهان در منطقه آسیای مرکزی شرکت کند.
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل