اگر صبح زود از بزرگراههایی چون نيايش و چمران گذر کنیم، با بیرون آمدن آدمهایی از دریچههای کانالهای آب گوشهی بزرگراه مواجه میشویم که با کلی تقلّا بدنهای نحیف و نزارشان را از آنها عبور داده و پا بر روی شهر میگذارند.
اندیشیدن در خصوص زندگی این آدمها و فهم ساختارهای کلان اجتماعی-اقتصادی معیوبی که آنها را تولید میکنند، قبل از هر چیزی منوط به دادن وجودی زبانشناختی به آنهاست؛ چون اصولاً شکلگرفتن حسّاسیّت نظری و اجتماعی نسبت به مسائل اجتماعی، مستلزم ورود آنها به ساحت زبان و گفتمانهای سیاسی و اجتماعی موجود در جامعه است تا شاید در مراحل بعدی نیروی اجتماعی لازم برای مهارشان شکل گیرد و زندگی جمعی، اندکی انسانیتر شود.
بیخانمانی در ایران قدمتی طولانی دارد و معدود پژوهشهایی هم در خصوص این پدیده انجام گرفته است، اما فکر میکنم زندگی آدمهایی که در کانالهای کنار بزرگراه میگذرد موج جدیدی از آن است که برای تشخّصبخشیدن به این موج، اصطلاح «کانال خوابان» را جعل نمودهام. در واقع در تبارشناسی بیخانمانی در ایران، دورههای مختلفی وجود دارد که متأخّرترین آن «کانال خوابی» است.
به نظر میرسد کانال خوابان تهران، نمودی از بحرانهای ساختاری در نظام بازتوزیع ثروت در کشور، ناکامی سیاستهای مسکن و نیز آمایش سرزمیناند.
وقتی آدمها از روندهای متعارف اقتصادی و اجتماعی حذف میشوند، به جماعت بیخانمانان میپیوندند که خود فرایندی پیچیده است.
در واقع همانطوری که آصف بیات در کارهای درخشاناش نشان میدهد تهیدستان شهری در خاورمیانه، مدام درگیر بقا و زندهماندن هستند و در این راه منتظر طرحهای جامع شهری که توسط بوروکراتهای اداری و مهندسان مشاور تدوین میشوند نمیمانند و با پیشروی آرام، جایی برای زیستن و تداوم حیاتشان مییابند و یا میسازند.
پدیدارشناسی زندگی کانالخوابان هم نکتههای ظریفی دارد. آنها برخلاف غارنشینان ماقبل تمدّن و یا بیخانمانان دورههای گذشته، امکانی برای دور هم نشستن ندارند؛ فضای فیزیکی کانال این امکان را به آنها نمیدهد که دور هم بنشینند و به ساختن رؤیایی جمعی بپردازند تا خاطرهایی جمعی داشته باشند. انگار جامعهی مدرن، همه را محکوم به انزوا نموده است؛ چه آپارتماننشین باشی و چه کانالنشین!
برخلاف مطرودین قدیمی همچون جذامیان و بیغولهنشینان که بیرون از شهر و بهدور از محلّههای مرفّهنشین بودند، کانالخوابان در میان مرفّهترین مناطق شهر زندگی میکنند و به شکلی بیرحمانه مجاورت مکانی فقر و غنا را نشان میدهند.
پوشش و غذای آنها از سطلهای زباله آدمهای محترم و بالانشین تأمین میشود. انگار سیمان عامل وصل آنها با مرفّهان شده است؛ آنها هر چند خانهای با اسکلت سیمانی ندارند، اما با زندگی در کانال سیمانی، سهم خودشان را از این ماده میگیرند! مادّهایی که توأمان نمودی از سردی و صلابت مدرنیته است.
هر چند که کانالخوابان ماشین ندارند، اما شب تا صبح مجبور به گوشسپردن به صدای لاستیک و اگزوز ماشینهای جوراجوریاند که برای راحتی و آسایش صاحبانشان بزرگراههایی طولانی و گرانقیمت از منابع عمومی ساخته شده است. آنها احتمالاً بهخوبی صدای زوزهی اگزوز ماشینهای وارداتی چون پورشه را میشناسند و دقیقاً به روند صعودی افزایش این نوع ماشینها در بزرگراهها آگاهی دارند.
وقوف به کم و کیف پدیدهی کانالخوابی در تهران نیازمند پژوهشهای کمّی و کیفی متعدّدی است تا به ابعاد خُرد و کلاناش پی ببریم.
متأسّفانه در اکثر مواقع مواجهی مدیریّت شهری و سیاستگذاران اجتماعی و اقتصادی با مسائل و آسیبهای اجتماعی، سطحی و بهدور از پرداختن عمیق به عوامل ساختاری مولّد آنهاست و فقط میخواهند آنها را از سطح جامعه و شهر به پستوها و زیرزمینها بفرستند که نهتنها معضلات را حلّ، بلکه تاریخ طبیعی ظهور و مواجههی عقلانی با آنها را مختل میکند.
امید دارم که این مقالِ مختصر، تلنگری باشد برای پرداختن جدّیتر و با بینشی عمیقتر به مسئلهی مسکن تهیدستان شهری در کشور.
منبع: کانال جامعهشناسی

نظرات