اکنون یکی از روزهای پاییزی است که این نوشته را مینویسم؛ قلم به دست گرفتهام و میخواهم بنویسم از یک خاطرهی به یاد ماندنی در یک روز پاییزی میان دوستان ایمانیام از مسجدی در یکی از مناظق تهران.
نام مسجد ما مسجد رسول اکرم است. مسجد ما خیلی کوچک است که در شهرستان شهریار، شهر وحیدیه واقع است. درست است که مسجد کوچکی داریم اما انسانهای بزرگواری به این مسجد میآیند که با گرمای وجودشان این مسجد را گرم میکنند و چراغهای مسجد را همیشه روشن نگه میدارند. در این نمازخانه کلاسهای قرآنی همیشه برپاست. در یکی از همین کلاسها بود که اطلاع دادند میخواهند همهی ما را به اردو ببرند.
روز پنج شنبه موعد حرکت ما بود، صبح که از خواب بیدار شدم مادرم زنگ حرکت را به سوی نمازخانه زد. به سوی نمازخانه راه افتادیم، همهی بچهها و نوجوانان و تعدادی از پدران و مادران همراه ما بودند. همه در یک ساعت مشخص در نمازخانه جمع شدند و کم کم سوار اتوبوس شدیم تا حرکت کنیم.
در طول راه بعضی از بچهها سورههای آیه الکرسی و چهارقل را میخواندند و یا سرودهای قرآنی که بسیار دلنشین بود. مقصد ما به سوی پارک تندرستی در منطقهی فردیس بود. کمی تامل کردیم تا رسیدیم. همهی ما در پیدا کردن مکان مناسب برای نسشتن و بعد از آن آماده کردن و چیدن وسایل صبحانه کمک کردیم. صبحانه را در طبیعتی زیبا و دلچسب در کنار درختانی سبز و انبوه و گلهایی زیبا به همراه هم خوردیم. بعد از اینکه در جمع کردن صبحانه کمک کردیم همهی ما با هم حرکت کردیم تا کمی به همراه مادران پیاده روی کنیم. همهی بچهها با مادرانشان مثل دوستانی صمیمی در کنار هم حرکت میکردند، میگفتیم و میخندیدیم. طبیعت زیبایی بود، خداوند گلهای زیبایی را در طبیعت خود رنگامیزی کرده بود و درختانی سر به فلک کشیده و خداوندی که این زیباییهای جهان پهناور همه به دست اوست و او خالق زیباترینهاست.
پیاده روی خیلی خوش گذشت، بعد از آن وقت خواندن نماز فرا رسید. اقامهی نماز ظهر با جماعت منظرهی زیبایی ساخته بود، اینکه با افرادی با ایمان و هم فکر و هم عقیده در پیشگاه پروردگار به صف نماز بایستی. به راستی بندگی کردن با لذت بردن در تضاد نیست.
نماز پایان یافت و برنامهها تکتک شروع شد؛ اولین برنامه مسابقهی طناب کشی میان بچهها انجام شد و از دیگر برنامهها مسابقهی حفظ قرآن بود که کودکان در آن شرکت کردند.
اردوی ما بسیار متنوع بود برای نمونه برنامههای مسابقهی ماست خوری و باد کردن بادکنک و سرود خوانی دربارهی مقام مادر بود که توسط بچههایی اجرا شد که لباس محلی پوشیده بودند.
در ادامه دادن جوایز به تمامی بچهها و همکاری مجدد همهی افراد در پهن کردن سفرهی نهار و خوردن آن در کنار هم بسیار دلپذیر بود.
پایان بخش برنامههای اردوی ما، اقامهی نماز عصر به جماعت بود.
اکنون موقع بازگشت به خانه بود، بچهها از اینکه این اردو به پایان میرسید ناراحت بودند اما لبخند خوشحالی و رضایت روی لبهای همه نشسته بود.
بچهها تک به تک سوار اتوبوس شدند و اتوبوس به سوی خانه حرکت کرد. واقعا روز خوبی بود و خیلی خوش گذشت. خدایا ممنونیم که این طبیعت زیبا را به ما هدیه کردی. خدایا آرزویی دارم، آرزوی سلامتی و خوشحالی برای تک تک این افراد که در جمع حضور داشتند.

نظرات