«لاإله إلاَّ الله» کلید اتّحاد و جدایی است. رشته‌ای است که دل‌های مؤمنانش را به هم پیوند داده و رابطه شان را با دیگر قلوب می‌گسلد. دعوت تمامی پیامبران علیهم السلام از آدم تا خاتم دعوتی واحد بوده به سوی لاإله إلاَّالله، دعوت به این که جز خدا را عبادت نکنید وجز او را به فرمانروایی و فریادرسی برنگزینید. البته تفصیل التزام و مقتضیات آن از رسالتی به رسالت دیگر تغییر کرده است.
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» اولین و بزرگترین رکن دین اسلام بوده و قبل از عباداتی مانند نماز و روزه و زکات و حج و... قرار گرفته است. در واقع فرد برای اعلام مسلمانی‌اش این جمله را بر زبان می‌رانَد. و همین خود نشان‌دهنده‌ی اوج اهمیت این جمله است. همان جمله‌ای که نسل نخستین مؤمنان را پرورش داد. نسلی که جهانی نو پدید آوردند. دقّت در این امر که چرا أعراب مشرک از پذیرش این جمله خودداری کردند در نشان دادن اهمیّت این شعار راهگشا خواهد بود. با اندک تأملی در معنا و مفهوم و مقتضیات آن درخواهیم یافت که علت عدم پذیرش آن از سوی أعراب به معنا و مفهوم و مقتضیات این جمله برمی‌گردد. به همین خاطر اشاره‌ای به معنا و مفهوم این جمله خواهیم داشت. لفظ «الله» در اصل «إله» بوده است که بعداً تبدیل به «ألإله» شده است، آن گاه همزه دوم که همزه خودِ «إله» است، حذف گردیده و ادغام صورت گرفته است و به خاطر خصوصیت این اسم «لام» آن تفخیم شده و به شکل کنونی‌اش تلفظ می‌شود. این اسم، عَلَم بوده و برخداوند متصف به همه‌ی صفاتی دلالت دارد که سایر اسماء الحسنی بدان اشاره دارند. «إله» صفت مشبهه بر وزن فِعال از «أَلهَ، یألَهُ» است. این کلمه در اصل دارای معنای محسوس مادی محدودی است و اعراب آن را برای تعبیر حالت و وضعیت بچه شترهایی به کار می‌بردند که مادرانشان به چرا رفته و آن‌ها تنها می‌ماندند؛ آن‌ها بعد از مدتی گرسنه شده و احساس ترس و ناراحتی می‌نمودند و چون از حل مشکل خود ناتوان بودند، در هنگام برگشت مادرانشان از یک طرف با آن حالت و از طرف دیگر از شوق دیدار مادر به سویشان رفته و خود را به مادر رسانده، شروع به مکیدن شیر می‌نمودند. این معنا بعدها کامل و گسترش یافت؛ یعنی برای حالت و وضعیت کسی که فرد یا چیزی، درست یا نادرست و مستقیم یا غیر مستقیم را جالب نفع و دافع ضرر می‌شناسد و بر این اساس او را بر سرانجام خود مسلط می‌داند و در نتیجه با رغبت و رهبت ناشی از این شناخت متوجه او شده، در پناهش قرار گرفته و رهبتش او را به اطاعت بی‌چون و چرا از او، و رغبتش او را به استعانت و طلب کمک از او وادار می‌سازد، به کار رفته است. این حالت و اطاعت بی‌چون و چرا و استعانتی که بر اساس این بینش که او جالب نفع و دافع ضرر و مسلط است و در اثر آن رغبت و رهبتی که فرد نسبت به فرد یا چیز دیگری پیدا می‌کند، از یک طرف سبب به وجود آمدن «تألُه» واز طرف دیگر «إله» شدن می‌شود. بر اساس این توضیحات معانی ای که برای «ربّ» مطرح است در اینجا و برای «إله» نیز مطرح می‌باشد با این تفاوت که معانی «جلب نفع و دفع ضرر و کنترل کننده» در اینجا و برای «إله»، «موضوع له» نیستند. به سخن دیگر یعنی کلمه‌ی «إله» مستقیماً بر این سه معنی دلالت ندارد، بلکه فقط بر دو معنای «معبود و مستعان» دلالت دارد. یعنی دو معنای اخیر «ربّ» برا ی «إله» شطر [اجزای تشکیل دهنده] هستند و سه معنای نخست آن شرط می‌باشند. پس «إله» فرمانروای فریادرس است. البته مشروط بر این که در بخش فرمانروا بودنش مُلک و مِلک داشته باشد و در بخش فریادرس بودنش هم توانایی جلب نفع و دفع ضرر داشته باشد. حال اگر کسی یا چیزی که به عنوان «إله» قرار داده می‌شود، دارای آن اوصاف وتوانایی بود، إطلاق «إله» بر او کار درست و به حقی است و او «إله» حق محسوب می‌شود، امّا اگر چنین نبود و در استعمال این اسم برای آن چیز یا آن شخص اشتباهی صورت گرفت، آن چیز یا آن شخص در حقیقت «إله» باطل است وچون غیر خدا چیزی وکسی متصف به سه معنای نخست «ربّ» نیست؛ پس «إله» به معنای واقعی کلمه تنها اوست واصلاً غیر از او «إله» ی وجود ندارد وکسی نیست که متصف به آن اوصاف باشد واین که گفته می‌شود «لا إله إلاّ الله»، به همین معنی است که در حقیقت کسی جز الله نیست که به حق «إله» باشد. بنا براین دو معنای «إله» یعنی «فرمانروا و فریادرس بودن» مبتنی بر سه معنای نخست «ربّ» است و وقتی به شرکاء خدا «آلهه» یا «إله» گفته می‌شود، به حَسَبِ ظاهر است و بر اساس تفکر مشرکین چنین کلمه‌ای برای غیر خدا به کار برده می‌شود؛ وگرنه وقتی گفته می‌شود دو معنای «إله» مبتنی بر سه معنای «ربّ» است، و این سه معنا در هیچ کس و هیچ چیزی غیر از خداوند وجود ندارد، پس دو معنای اخیر هم خود به خود در کسی و چیزی غیر از خدا وجود ندارد و در نتیجه «إله» ی غیر از ذات الله وجود نخواهد داشت، نه این که وجود داشته و ناقص باشد. با توضیحات داده شده سرّ این که چرا «إله» برا ی کلمه‌ی توحید انتخاب شده است، آشکار می‌شود. اگر خداوند می‌فرمود: ای پیامبر! مردم را به این امر دعوت کن که بگویند «لا ربَّ إلا الله» وزندگی خود را بر اساس آن بنا نهند، در این صورت ممکن بود وجای ایراد و اشکالی نداشت که مشرکین سه معنای نخست ربّ را گرفته و چنین اعترافی کرده و بگویند «لا ربَّ إلا الله»، بدون آن که تغییری در اوضاع و احوال بیرون و درون آن‌ها به وجود آید و بدون این که برخوردی هم بین کسی صورت گیرد. اصلاً مشرکین قبل از دعوت پیامبر(ص) به سه معنای نخست ربّ برای خداوند معتقد بوده‌اند و در این صورت دیگر نیازی به جهتگیری به مقتضای آن نبود؛ اما به خاطر این که ابهامی در دعوت پیش نیاید، کلمه‌ی «إله» انتخاب شده که به دو معنای اخیر ربّ اختصاص دارد وعلاوه بر آن، سه معنای نخستین‌اش را نیز به عنوان شرط در ضمن خود دارد و در نتیجه بر اساس آن جای هیچ انحرافی در موضعگیری باقی نخواهد ماند. با توج به تفصیلات ذکر شده درباره دو معنای اخیر «ربّ» موضعگیری در برابر الوهیت با موضعگیری در برابر ربوبیت به معنای اصطلاحی آن این تفاوت را دارد که موضعگیری در برابر ربوبیت موضعگیری‌ای درونی بوده و در قلب و روان انسان جای دارد؛ یعنی سبب این موضعگیری شناخت و رَغَب ورَهَب است که اموری درونی‌اند؛ امّا موضعگیری در برابر الوهیت باید یک موضعگیری عملی در واقعیت زندگی باشد واساساً موضعگیری در برابر الوهیت که عبارت است از اطاعت بی چون وچرا واستعانت از «إله» به منظور انجام اطاعت (عبادت واستعانت) امری است که جنبه عملی دارد. و سرّ اختلاف تعبیرات به کار رفته در سوره فاتحه نیز این جا روشن می‌شود. در این سوره برای برای بیان سه معنی نخست «ربّ»، «إسم» (کلمه‌ی «ربّ») به کار رفته است. زیرا اسم دلالت بر مسمای خود دارد و در این صورت شنونده هم آن را می‌شناسد و به شرط این که شناختش درست وصحیح باشد وموانع وپرده‌ها وحجاب‌هایی مطرح نباشند، در اثر آن شناخت خود به خود در او رغبت ورهبت به وجود می‌آید. ولی دو معنا ی اخیر «ربّ» یعنی «إله» با لفظ «فعل» (نعبد ونستعین) بیان شده‌اند که ضمن اشاره به موضعگیری انسان در برابر دو معنای اخیر، به صورت صریح نیز به این امر اشاره دارد که موضعگیری در این جا با موضعگیری در برابر سه معنای نخست فرق دارد. موضعگیری در این جا جنبه‌ی عملی دارد وبه همین خاطر است که برای بیان آن، شکل «فعل» انتخاب شده وگفته شده: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ‏». وهمین توحید الوهیتی است که همه‌ی پیامبران – علیهم السلام – برای تبلیغ و دعوت مردم به سوی آن آمده‌اند وهمه‌ی داعیان دین نیز در دعوت خود همین وظیفه را دارند. «توحید الوهیت» عبارت است از انتقال از جاهلیت وشرک به پذیرش خدا به عنوان تنها فرمانروا و فریادرس واقعی؛ یعنی «توحید الوهیت» در حقیقت ایجاد تغییر در واقعیت زندگی است. «توحید الوهیت» در حقیقت تغییر وانتقال از یک واقعیت زندگی به واقعیت دیگری از زندگی است که دقیقاً نقطه مقابل آن قرار دارد. رها کردن یک روش و منهج در زندگی و اتخاذ روش و منهج دیگری که همه‌ی جوانب زندگی انسان را در برگیرد. اکنون راز انتخاب «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» به عنوان شعار توحید و کلید اتحاد و جدایی مشخص شده ونیز علت رویگردانی مشرکان آن هنگام که پیامبر خطاب به ایشان می‌فرمود: قولوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه، تفلحوا، هم درک خواهد شد. چون ایشان معنا ومقتضیات آن را به خوبی درک می‌کردند و می‌دانستند که با گفتن این کلمه وعمل به مقتضیات آن از دنیایی به دنیای دیگری وارد خواهند شد و این تولد برای آن‌ها دردناک بود و لذا حاضر به گفتن و عمل به مقتضای آن نبودند. و سخن آخر این که: به قول استاد قرضاوی تمام اعتقادات اسلام در این شعار بزرگ که نزد مسلمانان به عنوان «کلمه توحید» یا «کلمه اخلاص» ویا «کلمه تقوا» معروف گردیده، تجسم یافته است. «لاإله إلاَّالله» اعلان نبرد ومبارزه علیه همه‌ی زورگویان وطاغوت‌ها وسردمداران جاهلیت در جهان است و نیز انقلابی است علیه تمام بت‌ها و خدایانی که بشریت به جای خدا، برای خود درست نموده است. درخت باشند یا سنگ و یا بشر، چه فرقی می‌کند؟! «لاإله إلاَّالله» ندایی است جهان شمول برای آزاد ساختن انسان از بندگی و بردگی همنوعان ومحیط زیست و هر کس دیگر که آفریده‌ی خداست و هر چیز دیگر که مخلوق خداست. «لاإله إلاَّالله» عنوان راه وروش جدیدی است که ساخته و پرداخته فرمانروایی یا فیلسوفی نیست. راه وروش خدایی است که دل‌ها جز به او روی نمی‌آورند، وقلب‌ها جز او را اطاعت نمی‌کنند، و جز در برابر سلطه وفرمانروایی او خاضع نمی‌گردند وسرفرود نمی‌آورند. «لاإله إلاَّالله» اطلاعیه‌ی پدید آمدن جامعه‌ای نوین می‌باشد که با اجتماعات جاهلی متفاوت است. جامعه‌ای که فقط با عقیده و نظامش از دیگر جوامع متمایز و بازشناخته می‌شود. نه نژادپرستی در آن مطرح است و نه اقلیم‌گرایی و نه گرایش طبقاتی، زیرا به خدای یکتا منتسب است و تفوق و ولایتی جز برای خدای سبحان قایل نیست. پروردگارا! شیرینی و حلاوت ایمان را به من بچشان به گونه‌ای که خیر فراوان را به فضل و احسانت دریابم و با فضل خود مرا از شیطان محفوظ گردان؛ زیرا هر لحظه می‌خواهد آن گنج مصون را از من برباید. خداوندا! با نور اسم مؤمن بر من تجلی یاب تا پنهان و آشکارم، ظاهر و باطنم به تو أُنس بندد. زیرا هر نعمت نورانی شعله‌ای از آن اسم مؤمن می‌باشد. تمامی امنیت‌ها و آرامش‌ها از جانب تو وزیدن می‌گیرد و هر امری به سوی تو ارجاع داده می‌شود. ای آن که علاّم الغیوبی! نور ایمانم از تجلی توست و نور اذکارم از هدایت و عنایتت و درونم از تو پوشیده نیست. پس پروردگارا! ایمانم را محفوظ دار، ای مهربان؛ زیرا که تو بر هر چیزی توانایی. وصلی الله علی محمد وعلی آله وصحبه وسلم