ایمان به قضا و قدر
تعریف قضا و قدر
علما، تعاریف متفاوتی از قضا و قدر ارایه کردهاند؛ برخی هر دو را یکی دانسته و برخی «قضا» را از «قدر» جدا کرده و برای هر یک تعریفی جداگانه ارایه دادهاند. در اینجا تعاریفی را كه از نظر ما دقیقتر به نظر میرسند ذكر خواهیم كرد:
«قضا» یعنی آفرینش موجودات توسط خداوند از روی علم، اراده و توان الهی و «قَدَر» یعنی آگاهی خدای متعال از آنچه در آینده برای موجودات پیش میآید؛ یعنی قدر با صفت علم خداوند مرتبط است.
عالمانی همکه تعریف یکسانی از این دو به دست دادهاند، چنین گفتهاند: «نظام محکم و قوانین کلّی و سنّتهای فراگیری که خدای متعال برای هستی مقرّر فرموده و با آن، اسباب را به نتایج پیوند داده است.» این همان مفهومی است که در آیات قرآنی دربردارندهی واژهی قَدَر، آمده است؛ از جمله:
إِنَّا كُلَّ شَیءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ[1]، «همانا ما هرچیزی را به اندازهای آفریدهایم. »
چه زیباست پاسخ امام احمد حنبل، آنگاه که در جواب پرسشی دربارهی قدر گفت: «القَدَرُ قُدْرَةُ الرَّحمن»: قدر، قدرت خدای متعال است. چنانکه خداوند میفرماید:
قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ[2]، «بگو: به درستی كه همهی كارها [اعم از پیروزی و شكست] از آن خداست.»
باور به قضا و قدر، در واقع مبتنی برایمان به صفات خدا و اسماءالحسنی از جمله علم و قدرت و اراده است؛ خدای متعال میفرماید:
وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ[3]، «و او بر هرچیزی تواناست. »
وَهُوَ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ [4]، «و او به هر چیزی دانا است. »
فَعَّالٌ لِّمَا یرِیدُ [5]، «انجامدهندهی آنچه را كه اراده كند، میباشد. »
امام ابوجعفر طحاوی میگوید:
هر چیزی با تقدیر و خواست او انجام میگیرد و خواستاش قطعاً عملی میشود و بندگان جز در چارچوب خواستههای او، اراده و خواستی ندارند و هرچه او برایشان مقدّر نماید، تحقّق مییابد و آنچه مطابق خواست او نباشد، واقع نخواهد شد؛ نه مانعی برای تقدیر او هست، نه بازپرسی برای تصمیماش و نه حریفی در برابر اقداماتاش.[6]
مراد از ایمان به قضا و قدر
بر مسلمان واجب است که به قَدَر، اعم از خیر و شرّ یا تلخ و شیرین، ایمان داشته باشد؛ البتّه شرّ به نسبت مردم و گرنه به نسبت خدای متعال، قَدَر الهی کلاً خیر است و شرّ را نمیتوان به یزدان توانا نسبت داد. مراد از ایمان به قَدَر، باور داشتن به علم پیشین خداوند و خواست عملیشونده و قدرت فراگیر اوست. در تبیین این موضوع، ذکر دو نکته ضروری است:
حوزهی امور جبری
برخی از امور کاملاً جبری بوده و از حوزهای اختیار و قدرت انسان خارجاند؛ از جمله: پدر و مادر انسان، زندگی، مرگ، تنگناها، فراخیها و... .
ناگفته پیداست که اینگونه امور، جای هیچگونه بازخواست و محاسبهای ندارند؛ چراکه ربطی به تصمیم و توان ما ندارند و مصداقی از این فرمودهی الهی هستند:
وَرَبُّكَ یخْلُقُ مَا یشَاءُ وَیخْتَارُ ۗ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِیرَةُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا یشْرِكُونَ[7]، «و پروردگارت هرچه را بخواهد میآفریند و برمیگزیند. برای آنان اختیار [آفرینش و گزینش] نیست. پاك و منزه است خدا و از آنچه [به او] شریك میگردانند برتر و والاتر است. »
در حدیث نبوی چنین میخوانیم:
«وَاعْلَمْ أنَّ الأمَّةَ لَوْ اجْتَمَعْتَ عَلَى أنْ ینْفَعُوكَ بِشَىْءٍ لَمْ ینْفَعُوكَ إلَّا بِشَىْءٍ قَدْكَتَبَهُ اللهُ لَكَ، وَ لَوْ اجْتَمَعَتْ عَلَى أنْ یضْرُّوكَ بِشَىءٍ لَمْیضُرُّوكَ إلَّا بِشَىْءٍ قَدْكتَبَهُ اللهُ عَلَیكَ»[8]، «بدانکه اگر تمام موجودات همدست شوند که سودی به تو برسانند؛ نمیتوانند جز آنچه خدای متعال برایت مقرّر فرموده، و اگر[تمام موجودات] همدست شوند که زیانی به تو برسانند، نمیتوانند؛ جز در حدّ همان ضرر و زیانی که او برایت در نظر گرفته است.»
مؤید و شاهد حدیث فوق، این آیهی قرآن است:
وَإِن یمْسَسْكَ اللَّـهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ ۖ وَإِن یمْسَسْكَ بِخَیرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیر [9] «و اگر خدا زیانی به تو برساند، پس هیچ بازدارندهای برایاش جز او نیست و اگر خیری به تو برساند، [هیچ بازدارندهی جز او برایش نیست] و او بر هر چیزی تواناست. »
همچنین این آیه که میفرماید:
قُل لَّن یصِیبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ[10]، «بگو: هرگز جز آنچه خدا برایمان مقرر داشته است [آسیبی] به ما نمیرسد؛ او یاور ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توكل كنند.»[11]
حوزهی امور ارادی
نوع دوم از متعلقات قضا و قَدَر، مربوط به کارهایی است که عکس نوع اوّلاند و ما در اثنای انجام آنها آزادی دل، مراقبت وجدان و استقلال ارادهی خویش را حس میکنیم.
دراینباره در قرآن آمده است:
È وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ ۖ فَمَن شَاءَ فَلْیؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیكْفُرْ[12]، «و بگو: حق از جانب پرودگارتان است، پس هركس بخواهد ایمان آورد و هركس بخواهد كفر ورزد.»
اگر ما در همهی امور مجبور میبودیم، هدایت و ضلالت، هیچیک به ما نسبت داده نمیشد. خدای متعال، جهان هستی را آفریده است و قوانین و نظامی برایاش قرار داده تا مطابق آنگردش کند و تحقّق نتایج از مقدّمات و اسباب، حاصل برقراری این قوانین است که خداوند متعال آنها را «سنة الله» یا همان سنت الهی نامیده است. شگفتا از کسانی که آیات مربوط به قضا و قَدَر را میپذیرند، اما در عین حال، بر آیات بیانگر سُنَن الهی چشم میپوشند! همان خداییکه گویندهی این آیه است:
وَإِن مِّن شَیءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ [13]، «و هیچ چیزی وجود ندارد، مگر اینكه گنجینههایاش نزد ماست و ما آن را جز به اندازهی معینی فرو نمیفرستیم. »
و در آیهی دیگری میفرماید:
فَامْشُوا فِی مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِن رِّزْقِهِ ۖ وَإِلَیهِ النُّشُورُ[14]، «...پس در گوشه و كنار آن رهسپار شوید و از روزی او [خدا] بخورید و رستاخیز تنها به سوی اوست. »
بر این اساس، خدای متعال برای کسب روزی و رزقیکه از طریق قضا و قدرش نازل فرموده، سببی قرار داده که عبارت است از گردش در جهان و جستوجوی رزق و این سنّت الهی است و برای تقسیم بندگان به بهشتی و دوزخی بودن نیز بر اساس قضا و قدر، سببی قرار داده که عبارت است از اطاعت یا سرپیچی. بهطور کلّی آن دسته از آیات قرآن که بیانگر این هستند که خداوند گروهی را راهیاب و گروهی را گمراه میسازد، همه بر این سنّتها و نظام اسباب و مسبّبات مبتنی هستند؛ چنانکه دربارهی سبب گمراه ساختن برخی افراد میفرماید:
یُضِلُّ بِهِ كَثِیرًا وَیهْدِی بِهِ كَثِیرًا ۚ وَمَا یضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ[15]، «[خدا] بسیاری را با آن گمراه و سرگردان میكند، و بسیاری را [نیز] با آن به راه میآورد، و جز منحرفان را با آن گمراه نمیكند. »
یا در آیهای دیگر میفرماید:
فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّـهُ قُلُوبَهُمْ ۚ وَاللَّـهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ [16]، «پس چون [از حق] منحرف شدند، خدا دلهایشان را [از قبول حق] برگرداند و خدا قوم فاسق را هدایت نمیكند. »
دقت در این آیات، معلوم میسازد که گمراهسازی برخی انسانها، نتیجهی فسق و معصیت خود آنان و منحرف کردن دلهای برخی دیگر، نتیجهی بیماردلی و انحراف خود آنان است.
دربارهی اسباب راهیابی، خدای سبحان میفرماید:
وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا [17]،«و كسانی كه در [راه] ما كوشیدهاند، همانا آنان را به راههای خویش هدایت میكنیم.»
یعنی بهرهمند شدن آنان از هدایت الهی، محصول جهاد آنان در راه خداست. همچنین در آیهای دیگر میفرماید:
وَیهْدِی إِلَیهِ مَنْ أَنَابَ[18]،«و هركس را كه [بهسوی او] بازگردد، به سوی خویش هدایت میكند. »
یعنی، فرد خودش مکرّراً به سوی الله بازگشته و خداوند نیز به پاس این مراجعه و یادآوری مداوم، او را بر مسیر صحیح، پایدار و استوار ساخته است؛ پس هدایت و گمراهسازی، تحت قانون اسباب و مسبّبات است که همگی ناشی از آفرینش و تقدیر الهی هستند.
این بود فهم و برداشت پیامبر- صلّی الله علیه وسلّم- از آیات الهی. اصحاب گرامی- رضوان الله تعالی علیهم - نیز چنین فهمی را از ایشان فرا گرفتند و بر اساس آن به جهاد در راه خدا پرداختند و زندگیشان را در پرتو آن سامان دادند تا آنکه به برکت آن فهم و تلاش، شریعتی را برپاداشتند و حکومتی فراهم آوردند و بهترین امّت را برای جهانیان وارد پهنهی گیتی ساختند و در پویش مداوم آنان، جایی برای فریبکاری و حقّهبازی نمییابی که قضا و قدر را بهانهی تنبلی یا توجیه گناهان سازد و اعلام کند: «من مجبورم، پس گناهام چیست؟» یا قضا و قدر را عامل عقبماندگی امّت اسلامی بخواند و زمینهسازی برای خیزش و ارتقا را واگذارد و خود را بدین بهانههای واهی در دام جهل و تنبلی نگهدارد.[19]
پانوشتها و ارجاعات:
[1]- قمر/49.
[2]- آل عمران/154.
[3]- حدید/2.
[4]- بقره/29.
[5]- بروج/16.
[6]- دکتر محمد نعیم یاسین، الایمان.
[7]- قصص/68.
[8]- ترمذی/ 2516، آلبانی آن را صحیح دانسته است. ر.ک: مشکاه المصابیح 3/149.
[9]- انعام/17.
[10]- توبه/51.
[11]- حسن ایوب، تبسیط العقائد.
[12]- کهف/29.
[13]- حجر/21.
[14]- الملک/15.
[15]- بقره/26.
[16]- صف/5.
[17]- عنکبوت/69.
[18]- رعد/27.
[19]- حسن ایوب، تبسیط العقائد.
- افزودن نظر جدید
- 1949 بازدید
-
نسخه مناسب چاپ