احکام و مناسک حج و عمره- پارهی دوّم و پایانی
اعمالی که در روز عید حج در منی و غیره به جا آید
بعد از طلوع آفتاب بروز عید حج، حجّاج (حجکنندگان) به منی میرسند یکسر به نزد ستون عقبه میروند و هفت سنگ به آن میاندازند و هنگام سنگ انداختن به ستون عقبه رو به ستون عقبه مینمایند، دگر کسانی که هدی همراه دارند یا فدیه لازمشان است یا قربانی میکنند همه در منی گوشتی را کارد میدهند، دگر موی سر یا بعضی از آن میتراشند، آن وقت به مکّه میروند (آداب دخول مکّه در فصل دخول مکّه میآید) و طواف رکن را به جا میآورند پس از آن سعی ننمودهاند و به منی بر میگردند، در این حال همه آنچه بر محرم حلال نبوده روا میشود. کسانی که نخواهند در روز عید حج به مکّه روند یا وسائل رفتن نیابند در منی میمانند و پس از رمی روز دوازدهم یا سیزدهم به مکّه میروند و طواف و سعی نموده از احرام بیرون میآیند. اینکه تفصیل به ترتیب: رمی، ذبح، حلق، طواف و سعی.
1- رمی:
(یعنی سنگ انداختن به ستونهای منی).
وقت رمی: ابتدای وقت رمی جمرهی عقبه از نیمهی دوم شب عید حج میباشد و میماند وقت فضیلت آن تا غروب آفتاب روز عید حج و وقت جواز آن تا غروب آفتاب روز سیزدهم ذیحجه و ابتدای سنگ انداختن به ستونهای سهگانه از زوال روز یازدهم ذیحجه تا غروب آفتاب روز سیزدهم. هرگاه سنگ انداختن یکی از ستونهای سه تا در یکی از روزهای نامبرده فوت شد در روز بعد تدارک میشود. کسی که از سنگ انداختن به ستونهای نامبرده در وقت رمی عاجز باشد میتواند دیگری را نیابت دهد که به جای او سنگ به آن ستونها اندازد (در فصل فدیه گذشت که اگر کسی سنگ زدن از او فوت شد فدیهی آن چیست) و جملهی سنگهایی که به ستونهای نامبرده انداخته میشود هفتاد سنگ میباشد: هفت سنگ به ستون عقبه در روز عید حج و شصت و سه سنگ به ستونهای سه تا در روزهای یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذیحجه، هر روزی بیست و یک سنگ. به هر یک ستون هفت سنگ.
واجبات رمی:
1-اینکه انداختن سنگ به ستونهای نامبرده در وقت رمی باشد، چنانچه قبل از وقت رمی، سنگ به ستونهای نامبرده اندازد کفایت نمیکند.
2-اینکه سنگ بیندازد چنانچه غیر از سنگ چیز دیگری مانند آهن یا زرنیخ مثلا بیندازد کفایت نمیکند.
3-اینکه یک سنگ یک سنگ بیندازد، چنانچه چندین سنگ را در یکبار انداخت، یک انداختن حساب میشود و شش سنگ دیگر باید بیندازد.
4-اینکه سنگ انداختن به ستونهای نامبرده به ترتیب باشد ابتدا به ستون اولی، دگر وسطی (میانه)، دگر عقبه سنگ بیندازد، چنانچه خلاف این ترتیب نماید فقط ستون اولی محسوب است؛ مثلاً اگر اوّل سنگ به ستون عقبه انداخت، دگر به ستون وسطی، دگر ستون اولی که همان سنگ انداختن به ستون اولی حساب میشود و آنچه قبل از ستون اولی سنگ انداخته باشد حساب نمیشود و باید به همان ترتیب واجب سنگ اندازد.
5-انداختن سنگ و در محلّ رمی افتادن، اگر سنگ را در محلّ رمی بنهد یا سنگ از محلّ رمی به بیرون افتد کفایت نکند.
سنتهای رمی:
1-گرفتن سنگ برای انداختن به ستون عقبه در روز عید از مزدلفه.
2-گرفتن سنگ برای انداختن به ستونهای سهگانه در روزهای 11،12،13 از منی.
3-گرفتن سنگ پاک که از جاهای کثیف نباشد مثلاً.
4-بودن سنگ به اندازۀ باقلا مثلاً.
5-با هر یک سنگ انداختن؛ گفتن الله اکبر.
6-قطع لبیک گفتن از ابتدای سنگ انداختن به ستون عقبه در روز عید و غیره.
شروط صحت رمی:
اینکه سنگ اندازنده در حال انداختن، دارای اهلیت باشد؛ یعنی دیوانه و مست و بیهوش نباشد مثلاً.
2- ذبح:
یعنی کارد دادن حیوانی که لازم حجکننده باشد. در خصوص حیوانی که محرم با خود همراه برده باشد وقت ذبح آن همان وقت ذبح قربانی یعنی ابتدای وقت ذبح برای حجکننده از نیمهی دوم شب عید حج است و میماند وقت آن تا غروب کردن آفتاب روز سیزدهم ذیحجّه وقت ذبح برای کسی که حج از او فوت شد موقع احرام بستن به حج قضا است. وقت ذبح برای کسی که تمتع نمود هنگام احرام بستن به حج در همان سال است. وقت ذبح برای کسی که حج را به وطهای فاسد کرد هنگام احرام بستن به حجّ قضا است اما ذبح فدیهای که به سبب کردن یکی از محرمات احرام یا ترک یکی از واجبات احرام یا به سبب تمتع یا قران واجب شود همچنین حیوانی که به سبب تمتع یا قران واجب شود (همچنین حیوانی که به سبب ترک یکی از سنن مؤکده مانند ترک نماز بعد طواف یا ترک جمع میان روز و شب در عرفه مستحب باشد دارای وقت مخصوص نیست) .
محل ذبح: برای کسی که در حال حج فدیه بر او لازم شد منی است و برای کسی که در حال عمره فدیه لازم او شد محل ذبح فدیۀ او مروه است. اکنون کشتارگاه (قصّاب خانه) حیوانات برای بهداشت عموم تعیین شده و ذبح در مکان کشتارگاه کافی است زیرا که واجب است در حرم مکّه ذبح و به فقراء حرم داده شود ( مگر در فدیهی محصر که در محلّ منع شدن از حج به نیّت تحلّل ذبح میشود).
سنّ حیوانی که ذبح میشود: حیوانی که در حال حج یا عمره به عنوان فدیه لازم میشود باید به سن و صفت حیوانی باشد که در قربانی کفایت میکند. مثلاً قوچ یا میش یکساله و گوسفند دو ساله باشد و اگر فدیه گاو باشد هم به سنّ دو سال باشد، یعنی دو سال کامل که پا در سه سالگی گذاشته باشد و اگر فدیه شتر باشد هم به سنّ چهارسال کامل باشد (مگر گوسفند یا گاو یا شتری که در فدیه شکار و بریدن درخت لازم شود که از حیث سن و صفت به حسب مقابل فرق میکند). و اینکه در صفت حیوانی قربانی باشد یعنی معیوب نباشد چنانکه در فصل قربانی میآید.
واجبات ذبح:
1- اینکه در محلّ ذبح کارد داده شود 2- در وقت ذبح کارد داده شود 3- سن و صفت حیوان فدیه برابر دستور شرع باشد 4- اینکه کارد دهنده حقّ کارد دادن داشته باشد یعنی مشرک نباشد مثلاً.
سنتهای ذبح:
1- حیوان را قبل از ذبح خوراک و آب دهد 2- اینکه بر پهلوی راست خوابانیده شود 3- به رفق و مهربانی ذبح شود 4- در اوّل ذبح نام خدا برده شود و بگوید: خدایا! این است حیوانی که بنا به دستورت ذبح مینمایم، آن را بپذیر 5- اینکه روی حیوان و کارد دهنده بهسوی قبله باشد و اینکه خود محرم حیوانش را کارد دهد (اگر بتواند).
شرط کفایت کردن حیوانی که در فدیهای ذبح میشود: این است که واجبات ذبح در آن حیوان به جا آمده باشد.
شروط ذبح (کارد دهنده): این است که دانا به ذبح بوده و حقّ کارد دادن داشته باشد، چنانچه ذابح به موارد بریدن آشنا نباشد یا اینکه کافر و مشرک باشد ذبح او کفایت نمیکند و حیوانی که ذبح نموده پلید است.
3- حلق:
یعنی موی سر تراشیدن در حج یا عمره.
سوّمین رکنهای حجّ و عمره حلق یعنی موی سر ستردن است.
وقت حلق: ابتدای وقت حلق (ستردن موی سر) از نیمهی دوم شب عید حج است و آخری ندارد و در عمره پس از فراغت از طواف و سعی.
واجبات حلق:
1- نیست کردن سه موی از سر. چه به تراشیدن یا کوتاه کردن یا سوزانیدن یا کندن باشد (مگر در صورتی که تراشیدن سر را در حج نذر نماید که در اینحال عیناً سر تراشیدن بر او واجب است).
- برای مردان سر تراشیدن در وقت آن باشد؛ در حج هنگام تحلّل اوّل و در عمره بعد از طواف و سعی عمره.
سنتهای حلق
(سر تراشیدن) و تقصیر (کوتاه کردن موی سر):
1-رو به قبله نشستن 2- ابتدا به ستردن موی طرف راست سر 3- همهی موی طرف راست ستردن یا کوتاه کردن، دگر بقیهی موی سر را ستردن یا کوتاه کردن 4- در حال ستردن موی مشغول تکبیر یعنی اللّه اکبر شدن 5- پس از فراغت، گفتن «الله اکبر واللَّهُمَّ آتِنِي بِكُلِّ شَعْرَةٍ حَسَنَةً وَامْحُ عَنِّي بِهَا سَيِّئَةً وَارْفَعْ لِي بِهَا دَرَجَةً وَاغْفِرْ لِي وَلِلْمُحَلِّقَيْنِ وَالْمُقَصِّرِينَ وَلِجَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ» 6- دفن نمودن موی 7- مزد سلمانی از پیش دادن 8- چیدن ناخنها و گرفتن از موی سبیل 9- بکار بردن بوخوشی 10- پوشیدن لباس بعد از سر تراشیدن 11- ستردن موی در حال طهارت (بر زنان ستردن موی سر حرام است مگر در صورت عذر که برای مداوا باشد و سنّت نیست هرگز برای زنان تراشیدن موی سر مگر برای دختران در اوّلین باری که پس از ولادت موی را میتراشند و هموزن آن زر یا سیم به فقراء میدهند، چنانکه در فصل عقیقه میآید).
مکروهات حلق و تقصیر (یعنی سر تراشیدن و کوتاه کردن موی):
1- پشت به قبله نشستن 2- موی را در حال جنابت ستردن یا کوتاه کردن 3- ابتدا از طرف چپ سر نمودن 4- مجادله با سلمانی 5- ریختن موی بر زمین 6- به سخنان بیهوده مشغول شدن و غیره (جلوه کردن حلق و تقصیر که بر طواف و سعی مقدّم نمودیم برای تناسب بود که با رفتار حجّاج تطبیق شود).
4- طواف:
یعنی دور خانۀ خدا گشتن.
وقت طواف و انواع طواف:
1-طواف رکن: که چهارمین رکن حج و دومین رکن عمره میباشد و این را طواف فرض و طواف زیارت نیز مینامند.
2-طواف نذر: اگر کسی نذر نموده طواف کعبه نماید به جا آوردن طواف آن بر او واجب است.
3-طواف وداع: وداع یعنی ترک نمودن، زیرا که این طواف را موقع فراغت از حج هنگام ترک مکّه و برگشتن به وطن به جا میآورند. طواف وداع بر مرد و زن حج کننده واجب است (مگر اینکه بر زن حائض طواف وداع واجب نیست).
4-طواف قدوم: قدوم یعنی ورود و آمدن؛ زیرا هنگام آمدن به مکّه آن را به جا آرند. این طواف بر عموم آیندگان به مکّه سنت است.
5-طواف تطوّع: تطوّع به معنی رایگانی که انسان به قصد عبادت روزی چند بار آن را انجام میدهد و در هر دفعهای که به مسجدالحرام میآید و طواف کعبه را مینماید؛ زیرا تحیة مسجدالحرام همین طواف است. به عبارت دیگر طواف بر سهگونه است: 1- طواف فرض: مانند طواف رکن 2- طواف واجب: مانند طواف وداع و نذر 3- طواف سنت: مانند طواف قدوم و تطوّع.
شروط طواف:
1-طهارت از حدث اکبر و اصغر (یعنی جنب و بی وضو نبودن).
2-طهارت از پلیدی (اگر در میانه طواف بیوضو شد وضو بگیرد و بقیهاش بجا آرد).
3-ستر عورت (زیرا طواف در حکم نماز است مگر اینکه سخن در حال طواف روا است).
4-اینکه طواف (یعنی گشتن دور کعبه) در مسجد الحرام باشد.
5-اینکه طواف کننده در بیرون از کعبه مقدسه باشد به همۀ بدنش (چنانچه بر شاذَروان راه برود) یا از میان حجر اسماعیل و کعبه بگذرد طواف و صحیح نشود.
شاذروان: سکویی است متصل به کعبه به ارتفاع یک ذرع دست. حجر: حیاطی است از دست چپ کعبه که میزاب کعبه در آن میریزد. کعبه را از این جهت کعبه نامند که به شکل مکعب هندسی یعنی دارای چهار گوشه و شش سطح میباشد، دور حجر دیواری به ارتفاع سه ذرع دست بنا شده است. میان کعبه و حجر گشایشی به عرض دو ذرع که دیوار حجر را از دیوار کعبه جدا میسازد. ارتفاع دیوار کعبه شانزده متر و طول آن دوازده متر و عرض آن ده متر است. عرب کعبه مقدّسه را به شخصی تشبیه نمودهاند که روبروی مشرق ایستاده باشد. در کعبه دو متر ارتفاع دارد و روبروی مشرق است. دست راست کعبه دو رکن یمانی است زیرا از یمین یعنی از دست راست کعبهاند. دو گوشۀ جنوب شرقی کعبه که رکن یمانی است حجرالاسود قرار دارد و ارتفاع آن از زمین یک متر و نیم است. میان حجرالاسود و دَرِ کعبه، ملتزم نام دارد؛ زیرا دعاکنندگان برای پذیرفته شدن دعا -ملازم آن محل میگردند. حجرالاسود سنگی است مایل به سبزی و دور آن به قطر یک وجب، دایرهای از نقره کشیدهاند که گنجایش روی یک نفر را دارد. طوافگاه را حطیم یعنی نابودکننده نامند؛ زیرا در آنجا از آمرزش پروردگار، گناه آمرزیدگان نابود میگردد و کعبه اوّلین بنایی است که برای عبادت آفریدگار در جهان بنیادگذاری شده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ٩٦﴾ [آل عمران: 96].
6-اینکه طوافکننده در حال طواف کعبه را از دست چپ خود قرار دهد.
7-ششمین شرط که اختصاص به طواف فرض دارد اینست که طواف فرض در حج، بعد از وقوف عرفه باشد.
8-اینکه در حال طواف دارای اهلیت عبادت باشد.
واجبات طواف:
1-نیّت طواف نمودن: در هر طوافی که نیت حج یا عمره شامل آن نباشد مانند طواف وداع و طواف نذر و طواف تطوع.
2-اینکه طواف هفت بار باشد.
3-اینکه ابتدای طواف از حجرالاسود باشد و برابر حجرالاسود به همۀ بدنش بگذرد یعنی جلو حجرالاسود رویش بهسوی حجرالاسود باشد و از حجرالاسود رویش بهسوی حجرالاسود باشد و از حجر که گذشت دست چپ بهسوی کعبه نماید.
4-عدم صارف: یعنی طواف را بهسوی چیز دیگر ننماید، بلکه طواف را به قصد گشتن دور کعبه نماید، نه اینکه قصد او از گشتن دویدن به دنبال بدهکار باشد مثلاً.
سنتهای طواف:
1-آنکه پیاده طواف نماید (مگر در عذر).
2-آنکه به حجرالاسود دست کشد و ببوسد آن را و پیشانی نهد بر آن در اوّل هر طواف؛ اگر بوسیدن و نهادن پیشانی بر حجر میسّر نشود دست به آن کشد و دست خود را ببوسد اگر دست کشیدن میسّر نشود اشاره به آن نماید- و این را در اوّل هر طوافی رعایت نماید.
3-دست کشیدن به رکن یمانی (بوسیدن آن سنّت نیست).
4-گفتن بسم الله، الله اکبر در اوّل طواف و همچنین اذکار دیگر طواف که گذشت.
5-رمل: (معنی آن گذشت که شتابیدن در سه دور اوّل طواف است برای مرد).
6-اضطباع: (معنی آن گذشت که میان لُنگ دوش و زیر بغل راست و دو سر لنگ دوش بر دوش چپ نهادن سنّت است بر مرد).
7-نیت طواف در هر طوافی که نیّت در آن واجب نیست.
8-سخن نگفتن در طواف، مگر سخنی که برای خیر باشد.
9-به سنگینی و آرامی طواف نمودن، چنانکه خشوع و فروتنی در عبادت مقتضی است.
10-بلند نمودن دستها در حال دعا در طواف و در غیر دعا مانند نماز دست نهادن.
11-موالات طواف: یعنی پی در پی طواف نمودن که آنچه از طواف نیست در میان طواف نیاید.
12-خواندن دو رکعت نماز طواف بعد از فراغت از طواف و بعد از دعا کردن از طواف نزد ملتزم.
13-خواندن نماز طواف پشت مقام ابراهیم و خواندن سورۀ ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ١﴾ در رکعت اوّلی و سورۀ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١﴾ در رکعت دوّمی؛ اگر نماز سنّت طواف به شب خواند بلند بخواند (موالات طواف و دو رکعت نماز طواف در یکی از اقوال امام شافعی واجب است).
14-آشامیدن آب زمزم بعد از طواف و خواندن اذکاری که در طواف سنّت است، چنانکه گذشت.
مکروهات طواف:
1-آنچه در نماز مکروه است مانند نهادن دست بر تهیگاه و پهلو در حال طواف، بر یک پا راه رفتن، سر را بهسوی آسمان بلند کردن.
2-طواف را شوط نامیدن.
3-خوردن یا آشامیدن در حال طواف.
4-رمل و اضطباع برای زن و غیره.
آداب طواف:
به جا آوردن واجبات و سنتهای طواف و دوری جستن از مکروهات آن و مزاحم دیگران نشدن و با حضور قلب و نشاط و فروتنی و اخلاص، طواف را انجام دادن و غیره.
احکام طواف دیگران دادن:
اگر شخصی که احرام بسته، محرم را به دوش گیرد و طواف دهد طواف همان شخصی که بر دوش است به جا آید و همچنین اگر شخصی احرام بسته و طواف خود را انجام داده و محرم دیگری را به دوش گیرد و طواف دهد طواف آن کسی که بر دوش است به جا آید، چنانچه شخص محرم که طواف خود را ننموده دیگری را به دوش گیرد و طواف نماید، در اینحال طواف برای آن کسی است که حامل قصد طواف او را نموده باشد.
5- سعی:
«یعنی دویدن میان صفا و مروه».
وقت سعی
سعیکه پنجمین رکن حج و سوّمین رکن عمره است از حیث وقت ابتدای آن از نیمۀ دوّم شب عید حج است و آخری ندارد و در عمره وقت آن پس از طواف عمره است (سعی چه در حج و چه در عمره باید بعد از طواف باشد).
محل سعی: میان صفا و مروه است.
شروط سعی:
1-اینکه سعی بعد از طواف باشد. چه طواف رکن و چه بعد از طواف قدوم مثلاً.
2-اینکه سعی در وقت آن به جا آید (مگر اینکه اگر سعی پس از طواف قدوم بجا آورده شد همان سعی کافی است و دوباره کردنش در وقت آن پس از طواف رکن لازم نیست).
3-اینکه سعی در محلّ آن به جا آید.
4-اینکه در حال سعی دارای اهلیّت عبادت باشد. (به همان معنی که گذشت).
واجبات سعی:
وقوع سعی بعد از طواف به جایی که میان طواف و سعی وقوف عرفه نیاید، هفت بار سعی نمودن که رفتن از صفا به مروه یکبار و برگشتن از مروه به صفا، بار دیگر حساب میشود، ابتدای سعی از صفا نمودن؛ اگر ابتدا از مروه نمود رفتن از مروه به صفا نمیشود و ابتدا از صفا است، چسبانيدن پشت پا به محلی که از آن شروع مینماید و چسبانيدن سر انگشتان پا به محلّی که به آن میرسد.
سنتهای سعی:
پیاده و پا برهنه سعی نمودن، اوّل و آخر سعی راه رفتن و میان سعی دویدن (برای مرد)، سوار نشدن بدون عذر، در موقع خلوت انجام دادن سعی، پی در پی سعی نمودن، موالات میان طواف و سعی، بالا رفتن بر درجههای صفا و مروه و خواندن اذکار و دعای صفا و مروه.
مکروهات سعی:
بدون طهارت سعی نمودن، ایستادن در میان سعی برای گفتگو یا غیره، سواره سعی نمودن بدون عذر، دویدن زن در سعی، فاصله انداختن میان طواف و سعی، خواندن نماز بعد از سعی به عنوان سنّت سعی.
سنتهای حج:
غسل کردن برای احرام بستن به حجّ افراد یا تمتّع یا قران یا نسک مطلق، لبیک گفتن از وقت احرام بستن تا رمی جمرۀ عقبه در صبح عید حج و صلوات فرستادن بعد از آن، لبیک گفتن در طواف قدوم و سعی بعد آن سنت نیست- غسل برای دخول حرم مکّه، بدن شستن برای داخل شدن به مکّه (داخل شدن به مکّه از ثنیّه (گردنه) کداء که مشرف بر مقبرۀ بسّماة به معلّی است، خروج از مکّه معظّمه از ثنیّه (گردنه) کدی معروف به باب شیبکه و داخل شدن به مسجدالحرام از باب (در) بنی شیبه که به باب السلام معروف است است و مقابل در کعبه و حجر میباشد - حضرت ج در عمرة القضاء از آن در به مسجد وارد شدهاند، بیرون رفتن از مسجد الحرام برای سعی از باب بنیمخزوم که باب صفا نام دارد، بیرون رفتن از باب الحزون برای بیرون رفتن از مکّه معظمه، آب تنی کردن برای وقوف عرفات و برای شب ماندن در مزدلفه (اگر برای وقوف بدن نشسته باشد)، بدن شستن برای ایستادن به مزدلفه در مشعر الحرام صبح عید و برای سه روز منی هر روزی یکبار، ( و یک خطبه در مکّه بعد از نماز ظهر در روز هفتم ذیالحجه، و دو خطبه در روز نهم در نمره قبل از نماز ظهر و یک خطبه در روز دوازدهم در منی بعد از نماز ظهر که امام در همۀ این چهار خطبه به یاد مردم میدهد آنچه در جلو دارند از اعمال حج و در خطبه روز دوازدهم موقع مراجعت از منی و فراغت از حج بیان نمود با مردم خدا حافظی میگوید)، ماندن شب نهم ذیالحجه در منی، ماندن شب سیزدهم در منی، تند دویدن اگر پیاده میرود و تند راندن اگر سواره است در میانه وادی محسّر هنگام مراجعت از مزدلفه به منی، «اگر قبل از غروب روز دوازدهم از منی بیرون رفت پس محصّب فرود آید و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا در آنجا بخواند بعد به مکّه آید». و از سنّتهای حج است داخل شدن در کعبۀ مقدّسه و بسیار رفتن در آن، دو رکعت نماز سنّت در داخل کعبه خواندن در همان محلّی که حضرت ج نماز خواند است به اینکه از در کعبه که داخل شد یکراست بهسوی دیوار روبرو برود تا اینکه میان او و دیوار سه ذرع فاصله باشد و نماز خواند؛ اگر داخل کعبه نماز میسّر نشود داخل حجر نماز خواند و زیاد نمودن طواف و نماز و دعا در اطراف کعبه با نهایت خشوع و چشم به زیر افکندن، بسیار عمره نمودن، بسیار آب زمزم آشامیدن، ختم قرآن در مکّه نمودن، در داخل کعبه سر به زیر افکندن و نظر به سقف و اطراف ننمودن، هنگام بیرون رفتن از مکّه معظّمه با حال تألم و تأثر بیرون شدن و این اذکار را خواندن: «اَللَّهُ أَكْبَرُ اَللَّهُ أَكْبَرُ اَللَّهُ أَكْبَرُ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ آيبُونَ تَائِبُونَ عَابِدُونَ سَاجِدُونَ، لِرَبِّنَا حَامِدُونَ، صَدَقَ اللَّهُ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ».
فوت حج
کسی که حج از او فوت شد به اینکه به عرفه نرسید. مثلاً بعد از صبح روز عید قربان به مکّه رسید، حج از او فوت شده؛ باید عمل عمره را به جا آرد تا خود را از احرام بیرون آورد و واجب است بر او قضاء آن حج و ذبح گوسفندی هنگام احرام بستن و عمرهای که برای تحلّل (یعنی بیرون آمدن از احرام) از حج، فوت شدن به جا میآورد جای عمرة الاسلام را نمیگیرد؛ اما عمره هرگاه احرام آن به تنهایی بسته شود فوت نشود؛ زیرا که همۀ سال وقت عمره است چنانچه احرام به عمره با احرام به حج همراه باشد که در این صورت اگر حج فوت شد عمره هم به تبعیت حج فوت میشود مانند اینکه اگر احرام به حج و عمره با هم بست و حج را فاسد کرد عمره هم فاسد میشود و قضاء هر دو با هم یا جداگانه انجام میشود.
فاسد کردن حج و عمره
کسی که پیش از تحلّل اوّل، وطء نمود حجّ او فاسد میگردد و همان حج فاسد را باید به آخر رساند و سال دیگر به قضا رود و ذبح شتری لازم او است که هنگام احرام بستن به حجّ قضاء شتر نامبرده را ذبح نماید. اگر شتر نیابد، گاوی را ذبح کند، اگر گاو را نیابد هفت گوسفند را ذبح نماید، اگر گوسفندی را نیابد پس شتر را قیمت نموده به بهای آن خوراک خریده به فقراء دهد، (خوراک یعنی گندم)، اگر بهای شتر نیابد که گندم بخرد، شتر را قیمت نموده و به بهای آن مقدار گندم را تقدیر و بجای هر یک مُد، یک روز به روزه رود امّا اگر بعد از تحلّل اوّل و قبل از تحلّل دوّم وطء نمود حجّ او فاسد نمیگردد بلکه ذبح گوسفند لازم او است و همچنین اگر بعد از فاسد کردن حج دوباره وطء نمود ذبح گوسفند لازم او است؛ اگر عمره را به وطء (جماع) فاسد کرد آن عمره را تمام کند و عمره قضاء آورد و هنگام احرام به عمره قضا شتری به تفصیل بالا ذبح نماید.
تحلل
تحلل به معنی حلال شدن. خواننده محترم به خاطر دارید که گفتیم نیّت حج و عمره را احرام نامند؛ زیرا بدان وسیله قسمتی از چیزها که حلال بود به سبب احرام بستن حرام شد، پس انجام دادن عمل حج یا عمره سبب روا داشتن آن چیزهایی است که سبب احرام، حرام بود و تحلّل به معنی بیرون آمدن از احرام و روا داشتن آنچه قبل از احرام روا بود.
تحلل به چهار نوع است:
1-تحلّل به معنی بیرون آمدن از احرام به انجام دادن همۀ اعمال حج یا عمره میباشد و از این قسم است به آخر رسانیدن اعمال عمره برای کسی که احرام به حج قبل از موقع آن بسته باشد؛ زیرا هرگاه احرام به حج در غیر ماههای حج بست در اینحال به احرام او عمره منعقد میگردد و نیز از این قسم است تمام نمودن اعمال حج یا عمره که فاسد نموده باشد و در حج هرگاه از این سه تا: رمی، طواف با سعی و نیست کردن موی از سر، هرگاه از این سه تا دو تا را انجام داد تحلّل اوّل حاصل میشود و در اینحال آنچه به سبب انجام احرام، حرام بود، حلال میشود (مگر عقد نکاح و وطء و مقدّمات جماع). و هرگاه همۀ آن سه تا را انجام داد همۀ محرّمات احرام بر او حلال میشود و تحلّل دوم او را حاصل میشود.
2-نوع دوّم از انواع تحلّل اینست که احرام به حج ببندد و وقوف عرفه از او فوت شود که عمل عمره را انجام میدهد و تحلّل او را حاصل میشود و سال دیگر حج را قضاء نماید.
3-نوع سوّم از انواع تحلّل اینست که شرط نماید در احرام خود تحلّل را هرگاه عذری مانند بیماری یا تمام شدن مصرف یا گم کردن راه پیش آید که نیّت نماید: نیّت نموده حج را و احرام بستم به آن و هرگاه بیمار شوم حلال گردم، مثلاً که در این حال به مجرّد اینکه بیمار شود از احرام بیرون میآید و لزومی به نیّت و عمل تحلّل ندارد. در صحیح بخاری و مسلم ثابت است که صباعه دختر زبیر بن عبدالمطلب - به حضرت ج عرض کرد که میخواهم حج نمایم با تو و گمان میبرم که بیمار شوم؛ حضرت ج فرمود بگو: «اللهم محلی حیث حبستنی». «خدایا حلال فرمانیدهای مرا هر جا که باز داشتی مرا) به بیماری».
4-نوع چهارم از انواع تحلّل، همان تحلّل به عذر احصار است. احصار یعنی: منع به اینکه زنی مثلاً احرام به حج بندد و شوهر او را از رفتن به حج منع نماید که در اینحال گوسفندی را (که در قربانی کفایت کند) ذبح مینماید به نیّت تحلّل و موی سر را به نیّت تحلّل کوتاه میکند و از احرام بیرون میآید یا اینکه شخصی احرام بسته باشد و او را از رفتن به مکّه منع نمایند و راه دیگری برای رفتن نداشته باشد که همانطور به ذبح گوسفند و نیست کردن موی به نیّت تحلّل خود را حلال مینماید ذبح گوسفند و نیست کردن موی سر، هر دو را در محلّی که منع شده به نیّت تحلّل انجام میدهد و گوشت گوسفند را به فقراء میدهد؛ اگر حیوان را نیابد به قیمت آن گندم به فقراء میدهد (و تا گوسفند را به نیّت تحلّل ذبح ننماید و موی سر را به نیّت تحلّل نیست نکند از احرام بیرون نمیآید).
اگر خوراک نیز نتواند به فقراء دهد بجای هر یک مُد یک روز به روزه رود، ولی موقعی که نیّت تحلّل به روزه نمود و سر را سترد، از احرام بیرون میآید اگر چه به روزه نرفته باشد.
إحصار
(یعنی: منع از انجام دادن حج پس از احرام بستن).
احصار حاصل میشود به منع دشمن از رفتن به حج یا به منع کردن پدر، فرزند را از رفتن به حج یا به منع کردن شوهر زن را از رفتن به حج یا به منع کردن طلبکار بدهکار را از رفتن به حج. هرگاه بدهکار چیزی ندارد که بدهی خود را بدهد و نمیتواند بی چیزی خود را ثابت کند.
امّا اگر یکی از آنان اجازۀ حج را به نامبردگان دادند و احرام بسته شد بعداً حقّ منع از رفتن به حج را ندارند، مثلاً شوهر اجازه داد که زوجهاش به حج رود و زوجهی او احرام بست، در اینحال شوهر حقّ منع را ندارد.
هدی
هدی به معنی: ارمغان. یعنی حیوانی که محرم آن را با خود همراه میبرد تا در حرم مکّه ذبح نماید مانند ارمغانی باشد که برای فقراء آنجا برد و نیز به هر حیوانی که لازم یا سنّت باشد ذبح آن بر محرم اطلاق میشود و قصد از این فصل همین است.
هدی بر دو نوع است:
1-هدی واجب: و آن ذبح حیوانی است که به سبب کردن یکی از محرّمات احرام یا نکردن یکی از واجبات حج و یا به سبب نذر کردن (به اینکه نذر نماید که گوسفندی را در حرم مکّه ذبح و به فقرا دهد) واجب شود. در هدی واجب، خوردن صاحب هدی از آن روا نیست.
2-هدی سنّت: که به رایگانی حیوانی را ذبح نماید بدون اینکه بر او واجب باشد. در هدی سنّت، خوردن صاحب هدی از آن رواست و لازم است صدقه دادن از گوشت آن به مقداری که نام صدقه بر آن اطلاق شود و بهتر است که در هدی سنّت، سه یک آن را صاحب هدی و بستگانش خورند و سه یکی به یاران هدیّه نماید، و سه یکی به فقرا دهد (زیرا در قرآن میفرماید: ﴿فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ﴾ [الحج: 36]. معنی: «پس بخورید از هدیها و بخورانید فقرایی را که قانعاند و دست سؤال دراز نمیکنند و فقرایی که به سبب حاجت دست سؤال دراز میکنند».
هدی
هدی به معنی: حیواناتی که در حج و عمره ذبح میشوند بر دو نوعاند:
آنچه در قرآن وارد است و آن عبارتست از چهار چیز:
1-گوسفندی که شخص متمتع ذبح آن مینماید.
2-حیوانی که در مقابل کشتن شکار ذبح میشود.
3-حیوانی که در مقابل تراشیدن موی یا چیدن ناخن ذبح میشود.
4-گوسفندی که شخص محصر هنگام تحلّل ذبحش مینماید.
اگر شخصی متمتع حیوان را نیابد که ذبح نماید، سه روز در حج و هفت روز پس از مراجعت به وطن روزه دارد؛ اگر در حج به روزه رفتن میسّر نشد موقعی که به وطن بازگشت، میان سه روز و هفت روز روزه داری به اندازۀ مدّتی که مراجعت از حج به وطن میشود فاصله قرار دهد، مثلا سه روز که روزه گرفت، چند روز صبر نماید، دگر هفت روز به روزه رود؛ زیرا در قرآن میفرماید: ﴿فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ﴾ [البقرة: 196].
معنی: «کسی که تمتّع نمود و نیابيد خونی را، پس بر او است سه روز در حج و هفت روز پس از مراجعت به وطن روزه گرفتن» سن و صفت حیوانی که در تمتّع ذبح میشود سن و صفت حیوان قربانی است.
2- اگر شکاری را در حال احرام کشته باشد پس مخیّر است میان ذبح مانند آن و صدقه نمودنش بر فقرای حرم مکّه یا قیمت کردنش و خریدن به قیمت مانند شکار گندم را و دادن آن به فقراء حرم به هر فقیری یک مدّ، یا بجای هر یک مدّ، یا بجای هر یک مد یک روز روزه گرفتن؛ زیرا در قرآن میفرماید: ﴿فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾ [المائدة: 95]. معنی: پس سزای آن کسی که شکار را کشت، ذبح مانند آن از شتر یا گاو یا گوسفند است و میفرماید ﴿أَوْ عَدْلُ ذَلِكَ صِيَامًا﴾ [المائدة: 95]. معنی: «یا برابر آن روزهداری که به جای یک مدّ یک روز روزه گیرد». اگر شکاری را که کشته است مانند ندارد، پس مخیّر است میان قیمت کردن و خریدن به قیمت آن خوراکی و دادن به فقرا به هر فقیر یک مد یا روزه گرفتن به جای هر یک مد یک روز.
3- حیوانی که در فدیۀ مو تراشیدن یا ناخن چیدن ذبح شود که در آن مخیّر است میان ذبح گوسفندی (که به سن و صفت گوسفند قربانی باشد) و دادن گوشت آن به فقرای حرم یا روزه گرفتن سه روز یا صدقه دادن دوازده مدّ گندم به شش مسکین به هر کدام دو مدّ. خداوند میفرماید: ﴿فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ﴾ [البقرة: 196]. معنی: «پس کسی که باشد از شما بیمار یا زیان یابد از موی سر (به اینکه سرش شپش داشته باشد) و موی سر را بتراشد پس در فدیۀ آن مخیّر است میان روزه داری سه روز یا صدقه دادن (دوازده مد به شش مسکین) یا ذبح گوسفند».
4- گوسفندی که شخص محصر (یعنی منع شده از حج بعد از احرام بستن) آن هنگام تحلّل ذبح مینماید و باید به سن و صفت قربانی باشد، اگر گوسفند را نیابد پس به قیمت آن گندم را خریده و به فقرا دهد به هر فقیری یک مد یا به جای هر یک مد، یک روز به روزه رود. خداوند میفرماید: ﴿فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ﴾ [البقرة: 196]. معنی: «اگر محصر شدید پس آنچه بدست آمد از هدی (گوسفند) بدهید».
آنچه در قرآن ذکر نشده و آن بر دو نوع است:
آنچه به سبب ترک یکی از واجبات حج لازم شود و این پنج قسم است:
1-گوسفندی که به سبب احرام نبستن از میقات لازم شود.
2-گوسفندی که به سبب شب نماندن در مزدلفه لازم شود.
3-گوسفندی که به سبب شب نماندن در منی لازم شود.
4-گوسفندی که به سبب ترک رمی لازم شود.
5-گوسفندی که به سبب ترک طواف وداع لازم شود.
آنچه به سبب خوش کردن واجب شود و این نیز پنج قسم است:
1-وطء که به سبب آن حج فاسد میگردد و ذبح شتری لازم وطء کننده است (به فصل فساد حج رجود شود).
2-دست کشیدن به شهوت، در آن ذبح گوسفندی لازم آید.
3-بوسیدن، که در آن ذبح گوسفندی لازم است.
4-بو خوش بکار بردن که در آن ذبح گوسفندی لازم است.
5-لباس دوخته یا بافته پوشیدن (غیر لُنگ پا و لُنگ دوش) که در پوشیدن لباس، ذبح گوسفندی لازم است.
این بود تفصیل هدی و به عبارت دیگر:
خونیها بر چهار نوعاند:
1-خونی (حیوان کشتنی) که شارع صلوات الله و سلامه علیه به ترتیب مقرّر فرموده و هرگاه یکی از مراتب آن میسّر نشود مرتبۀ دوّم را معیّن فرمودهاند و این را دم ترتیب و تقدیر نامند مانند خونی تمتّع و قِران و فوت عرفه و ترک یکی از واجبات پنجگانه حج.
2-خونی که شارع صلوات الله و سلامه علیه ترتیب آن را مقرّر فرموده و هنگام میسر نشدن یکی از مراتب آن همسر آن را بیان فرمودهاند، مانند خونی که در وطء مفسد حج لازم شود و خونی که در محصر شدن لازم آید و این را دم ترتیب و تعدیل نامند.
3-خونی که شارع صلوات الله و سلامه علیه دهندۀ آن را مخیّر فرموده و انواع اختیار را معیّن فرمودهاند و این را دم تخییر و تقدیر نامند. مانند خونی که در لباس پوشیدن و بو خوش و روغن کشیده به سر و رویش و جدا کردن موی یا ناخن و مقدّمات جماع لازم شود.
4-خونی که شارع صلوات الله و سلامه علیه خونیدهنده را مخیّر فرموده و همسر هر یک از انواع اختیار را بیان فرمودهاند و این را دم تخییر و تعدیل نامند. مانند خونی که در کشتن شکار و بریدن درخت حرم مکّه معظّمه لازم شود.
صید: (شکار)
به خاطر دارید که در فصل محرّمات احرام گذشت که کشتن شکار بر محرم روا نیست و در کشتن شکار فدیه لازم است و کلمۀ صید و شکار بر هر حیوانی گفته شود، از این راه خوب است انواع شکار را شناخته و شکاری که از بین بردن آن موجب فدیه است بدانید.
صید به معنی حیوان شکار شدنی بر دو نوع است:
1-صید دریایی که حلال است گرفتن و کشتن آن برای محرم و غیرمحرم، بنا به آیۀ 96 / سوره مائده ﴿أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ﴾ [المائدة: 96]. معنی: «روا گردانیده شد برایتان شکار دریایی».
2-صید برّی و آن بر چهار نوع است:
1-آنچه کشتن آن برای محرم روا باشد و غرامت آن لازمش گردد. و آن عبارت است از شکاری که برای ضرورت گرسنگی آن را بکشند.
2-آنچه برای محرم روا باشد کشتن آن و غرامتش لازم محرم نگردد. مانند هر زهرداری: مار گژدم و غیره. و زاغ و مرغ گوشتخوار. و سگ ولگرد و کشتن هر درنده که حمله نماید و شکاری که حمله کند. و هر حیوانی که مانع از عبور در راه باشد (بلکه کشتن حیوانات مؤذی برای محرم سنّت است).
3- آنچه کشتنش روا نیست، مانند هر حیوان وحشی حلال گوشت از قبیل خرگوش و روباه و آهو و غیره که اگر در حرم مکّه کشته شد یا اینکه کشندۀ آن محرم بود که غرامت آن به ذبح مانند آن در خلقت (از گوسفند و گاو و شتر).
لازم کشنده است اگر مانند دارد، کشنده مخیّر است میان ذبح مانند آن و صدقه کردنش بر فقرای حرم مکّه یا قیمت کردن آن و خریدن به بهای آن خوراکی (که در زکات فطر کفایت نماید) و دادن آن به فقرای حرم یا به روزه رفتن بجای هر یک مد یک روز. شکاری که حلال گوشت و وحشی و در خلقت از گاو و شتر و گوسفند مانند دارد عبارتست از: شتر مرغ که در فدیهی آنه ذبح شتری لازم است و گورخر و گاو کوهی و گوزن که در فدیهی آنها ذبح قوچی لازم است و روباه و سوسمار که در فدیهی آنها ذبح گوسفندی لازم است و خرگوشی که در قدیهی آن ذبح گوسفندی که یکسال نرسیده است لازم است و موش دشتی (هر نوع) که در فدیهی آن گوسفند چهار ماهه است و مانند کبوتر از هر پرندهای که به یک دهن آب (به یک بار) میخورد مثل قمری (کوکو) در فدیهی آن ذبح گوسفندی است و در فدیهی بزرگتر از کبوتر، بهای آن لازم است و آنچه در خصوص فدیۀ آن نقل ثابتی نیست دو نفر عدل در بهای آن حکم میکنند و اگر آن شکار مانند ندارد (از شتر و گاو و گوسفند) در آنحال کشندۀ آن مخیّر است میان قیمت کردن و خریدن خوراک به بهای آن و دادن به فقرا حرم یا به روزه رفتن هر یک مد یک روز. مثلاً صیدی را که کشته بود به هشت ریال قیمت شد و آن مبلغ بهای هشت مد گندم بود که در این حال اگر گندم به فقرا نمیدهد، هشت روز به روزه میرود او محلّ اعتبار قیمت در شکاری که مانند ندارد محل تلف کردن آن است و در شکاری که مانند دارد محلّ اعتبار قیمتش مکّه میباشد).
آنچه از احکام که به حرم مکّه اختصاص دارد
آنچه در حرم مکّه حرام است و ارتکاب آن موجب غرامت است مانند:
1-حرام بودن گرفتن شکار حرم مکّه.
2-حرام بودن قصد اذیّت در حرم.
3-حرام بودن بریدن درخت مکّه.
4-حرام بودن انتقال دادن کوزههایی که از گل حرم مکّه درست شده باشد به خارج از حرم و همچنین نقل خاک یا سنگ از حرم مکّه (نقل خاک و سنگ و آنچه از خاک درست شود مانند کوزه از حرم مدینه و متعرض صید و درخت حرم مدینه شدن نیز حرام است؛ اگرچه در تعرّض آن دو در حرم مدینه غرامتی ندارد).
آنچه واجب است برای حرم مکه مانند:
1-واجب بودن ذبح هدی و پخش کردن گوشت آن و خوراکی که در حج و عمره به سبب فدیه یا نذر لازم شود همه در حرم مکّه.
2-واجب بودن پیاده رفتن به حج، هرگاه پیاده رفتن به حج را نذر کرد.
3-وجوب تحلّل و بیرون آمدن از احرام در حرم مکّه که در غیر حرم تحلّل حاصل میشود.
آنچه از حیث سنّت بودن اختصاص به حرم مکّه دارد:
اینکه به حرم مکّه وارد نشوند مگر در حال احرام.
آنچه در حرم مکه جایز نیست اصلاً مانند:
1-اینکه دخول مشرک در حرم مکّه جایز نیست.
2-دفن مشرک در حرم مکّه جایز نیست؛ اگر دفن شد بیرون آورده میشود و از حرم بیرون برده میشود.
3-گرفتن لقطه یعنی مال افتاده در راه (در حرم) به قصد تملّک جائز نیست.
4-احرام به عمره در حرم مکّه جایز نیست.
آنچه به سبب حرم، حکم آن شدّت مییابد مانند:
- اینکه خونبها در حرم مکّه مغلّظ میشود.
آنچه از احکام که بر اهل حرم تخفیف میشود مانند:
- اینکه اهل حرم مکّه اگر تمتّع یا قران نمودند فدیه بر آنان نیست.
اختصاص مکه
- به اینکه قبلهگاه مسلمین: کعبۀ مقدّسه در آن است و اینکه اهم ارکان حج و عمره در مکّه انجام داده میشود و اینکه محلّ تولّد حضرت محمد مصطفی ج در آن است و اینکه سنّت است داخل شدن به مکّه در حال احرام باشد و اینکه داخل شدن به مکّه از گردنۀ بالایی (کداء) و بیرون شدن به مکّه از گردنۀ زیری (کدی) سنّت است و قسمتی از مختصات آن در مختصات حرم مکّه ذکر شد.
اختصاص مدینه
- اینکه هجرت پیغمبر ج و مسلمین بهسوی آن بوده و دارالهجره میباشد و اینکه قوّت گرفتن اسلام و تشریع اکثر احکام اسلام در آنجا بوده.
- و اینکه آرامگاه حضرت و اصحاب کبار در آنجا است.
حجّ زن
زن در حج مانند مرد است در میقات و شرایط ارکان و واجبات و غیره.
مگر اینکه در این چند چیز با مرد فرق دارد:
1-به آواز بلند لبیک گفتن برای زن مکروه است.
2-پوشیدن جامه و ملافه و شلوار و لباس دوخته و بافته و کفش برای زن جائز است.
3-حنا نهادن قبل از احرام برای زن سنت است.
4-واقع ساختن طواف و سعی به شب برای زن سنّت است.
5-رمل و اضطباع (معنی هر دو گذشت) برای زن سنّت نیست.
6-پوشیدن رو برای زن روا نیست، مگر درصورتیکه ساتر به روی او متّصل نباشد.
7-طواف وداع بر زن حائض واجب نیست.
8-و هرگاه شوهر یا یکی از محارم یا زنان دیگر بدون کرایه با زن همراه نشوند داشتن مزد یکی از آنها زیاده بر مصرف رفت و برگشت او لازم است.
حجّ کودک و غیر ممیّز
ولی میتواند احرام از کودک غیر ممیّز خود ببندد: احرام از این کودک بسم الله تعالی و آنگاه او را بغل گرفته اعمال حج یا عمره را انجام دهد.
حج کودک ممیّز
کودک ممیّز به اذن ولی خود احرام بسته اعمال را به انجام میرساند.
حجّ صروره
کسی که حجّ خود را انجام نداده از این جهت صروره نامند که وجه را در صرّه نهاده و در راه حج مصرف ننموده است و مادامی که انسان حج خود را انجام نداده نمیتواند به جای شخص دیگری حج نماید چنانچه حجّ خود را ننموده، احرام برای دیگری بندد در این حال احرام فرض بر او واقع میشود و همچنین اگر کسی که حجّ فرض بر او است نیّت حج غیر فرض نمود که در این حال هم حجّ فرض او منعقد میشود، گاه است چندین حجّ یک شخص به یک سال حاصل میشود به اینکه بر شخص میّت یا زمینگیر چند حج باشد که حجّ فرض در گردن او باشد و نذر فرض در گردن او باشد و نذر حج نماید و وصیّت به حجّ سنّت کند و سه نفر برای انجام حجهای او اجاره شوند و در یک سال انجام دهند و عمره نیز مانند حج است که تا عمرۀ فرض را انجام نداده نمیتواند از دیگری عمره نماید و اگر قبل از عمره فرض نیّت عمرهی سنّت نمود هم فرض منعقد میگردد، مگر اینکه اگر کسی احرام به حج بست و وقوف عرفه از او فوت شد و به انجام عمل عمره خود را حلال نمود که این عمره بجای عمره فرض را نمیگیرد یا اینکه نیّت نسک نمود بعد فراموش کرد که آیا نیّت حج نمود یا عمره یا هر دو که در این حال نیّت قران (یعنی اداء حج و عمره با هم) مینماید یا نیّت حج میکند و یا انجام دادن اعمال حج -حجّة الاسلام او اداء میگردد امّا عمرۀ فرض باید جداگانه انجام دهد.
حجّ میّت
کسی که حج بر او واجب شد و حج نکرد و مرد، از آخرین سال ممکن بودن حج کردنش عاصی شناخته میشود و باید حج و عمرهی فرض را از ترکهی او انجام دهند در فصل استطاعت گذشت که هر کس که مصرف رفت و بازگشت و نفقهی عیال در آن مدّت زیاده از بدههای خود دارد حج بر او واجب است؛ پس اگر شخص دارای تکّهای ملک یا زمین است که از غلّه آن امرار معاش مینماید و اگر آن را بفروشد کفایت مصرف رفت و بازگشت خود و نفقهی عیالش مینماید، در این حال حج بر او واجب است ولی در شرع مجبور به فروش آن نیست، لکن اگر حج ننمود و مرد از قیمت آن ملک و زمین حجّ او اداء میشود و پیش از بیرون کردن حجهاش تقسیم ترکه بر میراث بران حرام است.
کسانی که حجّشان صحیح است ولی از حجّ فرض کفایت نمیکند:
کودک ممیّز به اذن ولی خود و برده. هرگاه حج یا عمره نماید حج و عمرهی ایشان صحیح است ولی از حجّة الاسلام کفایت نمیکند؛ یعنی اگر کودک به بلوغ رسید و استطاعت دارد و برده آزاد شد و مستطیع است و شروط وجوب حج در حقّشان بجا آمد باید دوباره حج و عمرهی فرض انجام دهند؛ اگر پس از اینکه احرام را در حال کودکی و بردگی بستند، قبل از وقوف عرفه به بلوغ و آزادی رسیدند و حج و عمره را انجام دادن از حج و عمرهی فرض کفایت میکند.
کسانی که حجّ ایشان صحیح نمیشود
عبارتند از: کافر، دیوانه، کودک غیر ممیّز و کودک ممیّز بدون اذن ولیّش (امّا احرام بستن ولی از دیوانه و کودک غیر ممیّز و احرام بستن کودک به اذن ولی صحیح است).
عقوبت کسی که حج را نکرد:
«مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَحُجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَمْنَعَهُ سُلْطَانٌ جَائِرٌ، أَوْ مَرَضٌ حَابِسٌ ، أَوْ عَدُوٌّ ظَاهِرٌ ، فَلْيَمُتْ إنْ شَاءَ يَهُودِيًّا ، وَإِنْ شَاءَ نَصْرَانِيًّا».
معنى: «كسی كه مرد و او حجةالاسلام را بجا نیاورده بدون اینکه شاه ستمگری یا بیماری منعکنندهای یا دشمنی آشکار او را از رفتن حج باز دارد، پس بمیرد اگر خواهد در حال یهودیّت و اگر خواهد در حال نصرانیت».
یعنی کسی که استطاعت رفتن حج را یافت و عذری از منع شاه یا بازداشتن بیماری یا جلوگیری دشمن نداشت پس او بر دین اسلام نیست؛ از این رو بر هر دینی که خواهد بمیرد، چه خواهد بر دین یهود بمیرد و یا بر دین نصاری - یا دین مجوسی «مَنْ مَلَكَ زَادًا وَرَاحِلَةً تُبَلِّغُهُ إلَى بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ فَلَمْ يَحُجَّ فَلَا عَلَيْهِ أَنْ يَمُوتَ يَهُودِيًّا أَوْ نَصْرَانِيًّا». معنى: کسی که یافت توشه و سواری که برساند او را به کعبۀ مقدّسه و با آن حال حج نکرد، پس نیست بر او مانعی از اینکه بمیرد در حال یهودیت یا نصرانیت.
کسانی که ایمان به خدا و روز قیامت دارند هرگز راضی نخواهند شد که به سبب ترک حج بر غیر دین اسلام از جهان روند و حجّ فرض خود را بخصوص در این دوره که بسیار آسان و بی خطر است هرچه زودتر انجام میدهند. تا پنجمین رکن مسلمانی را اداء نموده خود را از این وعید شدید نگهدارند.
حکمت حج
پیش از این از نظرتان گذشت که حکمت نماز با جماعت چیست و اینکه برای اشاره به اتحاد و واداشتن بر نکوکاری است و اینکه در نماز جماعت و جمعه و عید اجتماع مردم یک شهر فراهم میشود و مقصود شارع صلوات الله و سلامه علیه این است که جهانیان همه بتوانند با هم اجتماع کنند؛ این است که حج را مشروع و محلّ اداء مناسک آن و اجتماع جهانیان و برابر آنان در اداء آن معین فرمود و به عبارت دیگر: هنگامی که پیغمبر اسلام برگزیده شد، جهانیان پیوسته در جنگ و کشتار و نبرد و رزم و روگردانی از هم و بریدگی با دلهایی پر از کینه و خشم به خونریزی و کارزار ادامه میدادند. خداوند متعال در چنین موقعی سرور انبیاء را به پیغمبری برگزید و او را به ايجاد اتّحاد و نزدیک کردن دلها به هم مأمور ساخت و وسایل و راههای همدوستی را بوسیله او به جهانیان بیاموخت و چون مسلمین تنها از عرب نیستند طریقی مشروع ساخت که همه مسلمانان دنیا در یکجا مجتمع و محبت را متبادل و در بالا بردن شأن همدیگر و فراهم کردن آسایش یکدیگر بکوشند تا مردم از جاهای دور و اماکن مختلفه در یک مکان گرد آمده از حال همدیگر واقف شوند. و به رموز پیشرفت و انواع محصول کشورها و راه تبادل معاملات و طریق همدستی و اتّحاد و جادّهی اتّصال را از یکدیگر بیاموزند و برای پیشرفت همگانی بکوشند این است که قرآن در بیان حکمت میفرماید: ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ [الحج: 28]. تا ببینند سودهای خود را؛ زیرا به حضور در اماکن حج مشاهدهی مصالح و منافع خود و راه تبادل مصالح و تعاون بر خیر یکدیگر بدست میآورند.
ایرانی با چینی و ژاپنی با مصری و هندی با آمریکایی و بر این قیاس در یک محل جمع شده، از وضع کشورهای جهان و حال جهانیان مطّلع میگردند. و هرگاه در بین آنان فرمانروایی ستمگر یا غاصب مستعمری باشد که طایفهای در زیر دستش به فریاد باشند از طوایف دیگر اسلام مدد خواهند و به دیدن عزّت ملل راقیه روح استقلال در آنان به جوش آید و از زیر یوغ استعمار به در روند و چنانکه میدانید دین مبین اسلام برای هر فریضهای حکمتها قرار داده است و آنچه در حج یا غیر حج فرض یا سنّت باشد خالی از حکمت نیست مثلاً بوسیدن حجر الاسود خود نشانهای است بر این اوّل طواف که باید طواف را از برابر آن آغاز کرد امّا بوسیدن آن یا نهادن پیشانی برآن واجب نیست و بوسیدن و تکریم آن از لحاظ پیروی شارع صلوات الله و سلامه علیه میباشد همچنانکه همگی در نماز روی بهسوی کعبهی مقدّسه مینماییم ولی هرگز عبادت کعبه را نمینماییم بلکه میدانیم که اشرف کاینات ج آن را نشانۀ استقبال در حال نماز ساخته تا عموم مسلمین در حال استقبال در نماز متّحد باشند و هر فرقه رو به طرفی ننماید و در نماز فرض که اصولاً باید با جماعت خوانده شود (مگر در صورت عذر) استقبال کعبه در آن فرض است و آنچه از نماز که نه در حال اجتماع خوانده میشود و قصد از آن صیقل کردن دل برای حضور و فروتنی در نماز فرض است مانند نوافل سفر استقبال کعبه، در آن فرض نشده است تا دانسته شود که قصد از استقبال کعبه مقدّسه بدست آمدن وحدت اتّحاد در نماز است. همچنین هم مبدأ طواف را معّین فرمودهاند تا در مبدأ طواف اختلاف نشود مثلاً فرض بفرمایید مبدأ طواف از طرف شارع صلوات الله علیه تعیین نمیشد آن وقت هر فرقهای ابتدای طواف را از محلّی آغاز میکرد، علاوه بر آن گروهی کعبهی مقدّسه را در حال طواف از دست چپ قرار میداد و گروه دگر کعبه مقدسه را در حال طواف از دست راست؛ آن وقت به خاطر بیاورید چه تصادم و تنازعی پیش میآمد. پس دین مبین اسلام موارد عبادت را کاملاً معیّن و روشن ساخت تا در آن اختلافی نیاید و مقصود در همهی عبادات بندگی کردن برای خدا و پرستش او و فرمانبرداری دستورات مقدّسه او است و همچنان که در شرع محلهای معیّنی برای تکریم و تجلیل آن از لحاظ مبدأ عبادت بودن مشخص شده است جاهایی نیز برای توهین و خوارشماری از لحاظ جلوگیری از عبادت خدا معیّن شده است. مثلاً ستونهایی که در منی به آنها سنگ انداخته میشود برای به خاطر آوردن است که آنچه مانع از فرمانبری خدای متعال باشد باید به آن سنگ انداخت و در جای دیگر ملاحظه فرمودید که: دین اسلام دارای مبدأ امر به معروف است و نهی از منکر. امر به معروف یعنی واداشتن به خوبی و به نکوکاری و نکوداشتن آن نهی از منکر یعنی بازداشتن از بدکرداری و بدی و خوار داشتن بدی. در باب حج هم آنچه مبدأ کار پسندیده بود مانند حجرالاسود مورد تکریم و احترام قرار گرفته و آنچه مبدأ ناپسندیده بود مانند ستونهای منی که در جاهلیت محلّ بتها و دعوت قبایل بهسوی بتپرستی بود جای سنگساری است و نیز برساند که اهمّیّت هر چیزی از لحاظ عملی است که آن چیز مبدأ آن است نه فقط ذات آن چیز، مثلاً مسجد را که جای بندگی کردن برای خدا است از سنگ بنیادگذاری میشود و مورد احترام و تقدیس است و کانونهای فساد هم از سنگ پی ریزی میشود ولی شایسته ویران کردن و از بین بردن است؛ گرچه هر دو از سنگاند برای اینکه نظر بهسوی سنگ نیست و سنگ نه دارای ثواب است و نه مستحقّ عقاب، بلکه نظر بهسوی عملی است که سنگ برای آن بر هم نهاده میشود. گمان میکنم به خاطر دارید که در قرآن کریم از زبان پیغمبر لوط ÷ میفرماید: ﴿قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقَالِينَ١٦٨﴾ [الشعراء: 168]. پیغمبر لوط ÷ به گروه خود گفت: من باغض کردار شما هستم، فرمود: کردارتان را دوست نمیدارم نفرمود شما را دوست نمیدارم، زیرا که آنها هم انسانند بلکه فرمود: کردارتان را باغض هستم زیرا مشخصه انسان همان عمل انسان است که به نکوکاری سر افراز و ارجمند میگردد. و به بدکرداری سر افکنده و گرفتار میشود و مورد پسند و محبّت یا ناپسندی و بغض همان کردار خواهد بود.
حکمت حج در تهذیب اخلاق
هرگاه به خاطر بیاورید که پرورش فرزندان در خانه نزد پدر و مادر و تربیتشان نزد آموزگاران در مدارس مایهی استفاده و ترقّی معنویشان میباشد، پس نباید فراموش کرد که حج رفتن دارای سودهای عملی بیشتر و نتایج درخشانتری است؛ زیرا حجکننده پس از دوری از وطن و پیمودن مراحل سفر و مفارقت اهل و عیال و چشیدن رنج سفر و هموار ساختن بر تغییرات آب و هوا و غیره و دیدن گروههای گوناگون و دستههای مختلف و افراد بیشماری که هر کدام دارای سیرتی و هر یک بهرهمند به صفت و خویی است دریابد که انسان باید با اقسام حوادث جهان دمسازی و با جهانیان بتواند سازش نماید و دریابد که رمز موفّقیّت آنهایی که موفّق میشوند چیست و راز پس ماندگی و تأخّر آنهایی که به عقب افتادهاند کدام است و به یاد خود میآورد که عمر زودگذر انسان در این جهان ارزشش بیش از آن است که به جهالت و نادانی صرف شود و قیمت زندگی نه آن است که انسان از پروردگار خود غافل بماند بلکه باید همیشه بین انسان و آفریدگار ارتباط قوی و پایداری باشد که زندگی را بر انسان بهشتی برین سازد و از آنجا که خدای توانا از غیر خود بینیاز است ارتباط انسان را در تفقّد برادران بشریّت و ایمان آوران به درگاه الوهّیت قرار داده تا انسان پیوسته در فکر بهبود برادران و جهانیان باشد و با ایجاد نیکبختی دیگران مایهی خوشبختی خود بدست آورد و بداند که انسان در این جهان نتواند تنها زیستن و در هر لحظه به مردم بیشماری نیازمند است که با او تشریک مساعی نمایند، پس چقدر شایسته است که انسان در همان اجتماعی که با برادران خود برابر و در بندگی برای پروردگار یکسان میبیند روح ایمان صحیح و خدمت نافعه را در خود تحریک و به اعتماد به خدای ﻷ خشنود و برای رفاه و سعادت دیگران بکوشد و به یاد آورد که سعادتمندان کسانی هستند که جامه برای امری با عموم در بر نموده خود را بندهای از بندگان پروردگار دانسته برای آسایش همگانی در کوشش و دَوِندگی باشند و از لحاظ دیگر دریابند که انسان تنها نیست و در حال اجتماع دارای رابطهی بسیار متینی است که به نام دین معروف است و انسان در روزی که به چند وار سفید اکتفا کرده، چشم از این جهان میپوشد تنها مایۀ سود او دینداری و بهرهمندی از ایمان صحیح و کردار نیک است از این راه که همهی ادیان برای ارائه امتها و پیروان خود زمینهی اجتماع عمومی فراهم ساخته و عملاً آنان را به جهت کمک همدیگر و برادری و برابری باهم محلّ بخصوصی با کار و بار مخصوص تعیین نمودهاند ولی با یک فرق که ادیان دگر به سبب آغشته شدنشان به دستبردها و مفاسد راه یکتاپرستی را مسدود و در زمینهی حج که راه عملی وحدت است نیز دچار بت پرستی گردیدهاند. دین مبین اسلام که مدّعی یکتاپرستی در همهی دستورات خود میباشد در این فریضه هم حفظ وحدت فرموده، شعائر توحید و خداپرستی را نگهداشته ملت را در همه اعمال و اقوام حج بر توحید محض و تعاون بر نیکبختی یکدیگر وادار فرمودهاند. این است که شخص مسلمان هنگام رفتن به حج خود را از مظالم و حقوق عباد بیرون آورده با اندیشهی خیر و دلی پر امید به بخشایش خدا بهسوی مکّه معظّمه یعنی محلّ تولّد و بعثت پیغمبر خاتم ج و مهبط وحی و قبلهگاه امم برای اطّلاع بر مبدأ این و چگونگی نشو و نمای آن و دیدن آن آثار گرانبهای سرور انبیاء ج و پیروی از دستورات مقدّسهاش رهسپار میشود. این است که بین اخلاق انسان قبل از حج و بعد از حج تفاوت شایانی است و استعداد انسان بر این انجام خیر بیش از پیش میگردد.
وَاللهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى أَعْلَمُ وَصَلَّى الله عَلىٰ سَيِّدِناٰ محمد وَآلِهِ وَصَحبِهِ وَالصّٰالحِینَ وَسَلّمَ.
- افزودن نظر جدید
- 2757 بازدید
-
نسخه مناسب چاپ