ایمان به پیامبران- بخش نخست
ضرورت ایمان به پیامبران:
رحمت خدای متعال اقتضا نموده كه تمام اسبابی را كه برای رشد انسان ضروری است، فرآهم آورد. از همان آغاز ولادت و حتی قبل از آن، هنگامی كه در رحم مادر جنینی بیش نیست، امكاناتی را برای رشد وی فرآهم میآورد، گویی آنچه در آسمانها و زمین است فقط جهت نشو و نمای او آفریده شدهاند.
ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كارند تا تو نانی به كف آری و به غفلت نخوری
نیز رحمت بیپایان اوست كه اقتضا نموده تا برای انسانی كه خود، او را آفریده و بهتر از هر كسی او را میشناسد، برنامهای را بر مبنای رشد و تعالی روحی و خداگونه شدن وخوشبخت و سعادتمند زیستن وی از طریق افرادی امین، صادق و مختار و برگزیدهی خویش بفرستد و ایمان به آنها را از اركان عقیدهی اسلامی و همچون ایمان به ذات اقدس خودش واجب گرداند. و آنجا كه در توصیف ایمان مؤمنان میفرماید:
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَیكَ الْمَصِیرُ[1]یعنی: فرستادهی (خدا، محمد-صلّی الله علیه وسلّم-) معتقد است بدانچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده است (و شكی در رسالت آسمانی خود ندارد) و مؤمنان (نیز) بدان باور دارند. همگی به خدا و فرشتگان او و پیغمبرانش ایمان داشته (و میگویند:) میان هیچیك از پیغمبران او تفاوت نمیگذاریم (و سرچشمهی رسالت ایشان را یكی میدانیم) و میگویند (اوامر و نواهی ربانی را توسط محمد-صلّی الله علیه وسلّم-) شنیدیم و اطاعت كردیم. پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم، و بازگشت به سوی توست.
پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- مؤمنان را فرمان میدهد كه بگویند:
قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَینَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَقَ وَیعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِی مُوسَى وَعِیسَى وَالنَّبِیونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ[2]یعنی: بگو: ایمان داریم به خدا و بدانچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (یعنی فرزندان و نوادگان دوازدهگانهی یعقوب) نازل شده است، و بدانچه به موسی و عیسی و سایر پیغمبران از سوی پروردگارشان داده شده است. میان هیچیك از پیغمبرانش (در ایمان بدیشان) تفاوت نمیگذاریم و ما (بدینوسیله) خالصانه و خاشعانه تسلیم او هستیم.
ایمان به پیامبران برای شكلگیری شخصیت مؤمن ضرورتی انكارناپذیر است. مهمترین تأثیر مباحث فوق انتقال این حقیقت است كه مؤمن به یقین بداند كه خداوند قادر – همانگونه كه به بزرگترین نیاز انسان با فرستادن كاروان پیامبران به میان انسانها، پاسخ داده تا انسان در روز واپسین خوار و ذلیل نشده و به عذاب گرفتار نیاید و از نعمت ابدی بهشت برخوردار شود، آماده است كه به تمامی نیازهای انسان جامهی عمل بپوشاند و ضرر و زیان را از بندگانش دور سازد و مهربانانه سود و سعادت را برای وی بخواهد. پس چه زیباست كه انسان مؤمن با درك این حقیقت دست نیاز به سوی پروردگار بینیاز بلند كند و نیازهایش را تنها از او طلب كند و او را مهربانتر از هر مهربانی بداند.
نیاز انسان به پیامبران:
از آنجایی كه خدای بزرگ بر اساس حكمت عالیهاش انسان را در بخشی از وجود خود مخلوقی دارای قدرت اراده و انتخاب آفریده است، سپس اراده و مشیت وی بر این امر قرار گرفته كه اراده و اختیار او را بیازماید و سرانجامی منطبق با اختیار و انتخابش برای وی مقرر فرماید؛ این امر نیز میسر نخواهد شد مگر اینكه ابتدا راه خیر و شر و حلال و حرام را به او نمایانده و سپس به انتخاب راه خیر با توجیهات و ترغیب و تشویق به بهشت، راهنمایی و از برگزیدن راه شرّ با ترهیب و ترساندن از جهنم، بر حذر داشته شود. دانستن حلال و حرام و مطلوب و نامطلوب و قراردادن قوانینی برای زندگی نیز، جز با كمك پروردگار میسر نخواهد شد و تنها باید خداوند قانونگذار باشد چرا كه هر كسی شرایط قانونگذاری را ندارد.
شرایط قانونگذار برای انسان:
1. انسانشناس باشد و از تمام اسرار جسم و روح انسانهاو عواطف و غرایز آنها و شایستگیها و وابستگیهای او كاملاً مطلع باشد تا قوانینی متناسب با انسان برای رشد و تعالی او بنا نهد.
2. از روابط میان فرد و اجتماع آگاه بوده و تأثیر این دو را بر همدیگر بشناسد. چون از اجتماع انسانها، روابط تازهای درست میشود كه چگونگی این روابط و حدود و مرزهای وظایف و اختیارات احتیاج به قانون دارد.
3. از خطا و لغزش بهدور بوده و منافعی هم در جامعه نداشته باشد تا تحت تأثیر منافع خود قرار گیرد.
4. فلسفهی آفرینش انسان را بداند و قوانینی جهت رسیدن به هدف غایی خلقت وضع كند.
5. تمام حوادثی را كه ممكن است در آینده برای انسان و اجتماع انسانی پیش بیاید، بداند و با توجه به این حوادث و پیشآمدها و تأثیرآنها در روابط اجتماعی، برنامه و قوانین وضع نماید.
6. در وضع قانون و برنامه نیاز مردم را در نظر بگیرد، نه خواستهها و آرزوهای آنها را. چه بسا كه مردم چیزی را میپسندند، اما نفعی برایشان ندارد.
شرایط فوق را بیشك جز در خدا در كس دیگری نمیتوان یافت.
از طرف دیگر اجرای قوانین به این امر نیازمند است كه:
اولاً: قوانین از یك منبع مافوق انسانی باشد و جنبهی قداست و الوهیت به خود گیرد. چرا كه انسان حتی گاهی كه نسبت به ضرر مسألهای نسبت به خود - مثلاً مضرات شراب – آگاهی هم دارد، از هوای نفسانی خود پیروی میكند. علم– به مضرات شراب و قانون مربوط به آن- همراه با ایمان به مبدأ قانون (رغبت و رهبت نسبت به خدا) انسان را به عمل وادار میكند و الّا پزشكانی كه خود دیگران را به خودداری از مصرف شراب توصیه میكنند، چرا خود از آن استفاده مینمایند؟
ثانیاً: باید كسی باشد كه به این قوانین عمل كند تا تصوّر غیر قابل اجرا بودن آنها را از دل انسانهابیرون آورد.
قوانین الهی، هم قداست دارند و هم برای اولین بار انبیا كه از جنس خود بشرند عامل به آنها بودهاند؛ تا هم مردم بهآنهای نداشته باشند كه این قوانین عملی نیستند و هم الگویی برای سایر مردم باشند.
با توجه به مطالب فوق به دلایل زیر بشر نمیتواند قانونگذار خوبی برای انتخاب راه و روش زندگی خود باشد:
دلایل ناتوانی بشر در قانونگذاری برای خودش:
نارسا بودن دانش بشری:
این نارسایی در دو زمینهی علوم آشكار و غیب وجود دارد. نارسایی دانش بشری در زمینهی علومی كه مرتبط با همین دنیا هستند، نسبی است و به قول «انشتین» اگر علم را به نردبانی تشبیه كنیم كه تا آسمان ارتفاع دارد، فقط چند پله از آن بالا رفتهایم. اما جای خوشحالی است كه با گذشت هر روز، اندوختهی دانش بشری افزایش یافته و از نقص آن كاسته میشود. به همین دلیل است كه این نقص را «نقص نسبی دانش بشری» میگویند؛ چرا كه هر روز نسبت به فردای آن دارای نقص بیشتری هستیم و با گذشت زمان این نقص كاهش مییابد. اما دانش بشری در زمینهی مسایل غیب دارای «نقص مطلق» است چرا كه عقل و تخیل ما هیچگونه اطلاعاتی از دنیای غیب (وجود خدا و صفات او، ملائكه، كیفیت زندگی پس از مرگ و . . . ) ندارد تا آنها را مبنای تصمیمگیری قرار دهد. انسان تنها زمانی خود و جهان پیرامون خود را به دقت میشناسد كه از قالب انسانی خود خارج گشته و در جای خدا بنشیند. بدیهی است كه بدون این شناخت، انسان توانایی وضع قوانینی كه متناسب با حال خود و هماهنگ با كل مخلوقات باشد، را ندارد و برای همگان آشكار است كه انسان نمیتواند از محدودیتهای طبیعی خود كه به صِرف انسان بودن دارای آنهاست، رهایی یابد. پس برای انسان غیر ممكن است كه بتواند جهت زندگی خود را ترسیم نماید. [3] البته لازم به ذكر است كه عقل در كشف روش بهتر زیستن و آسایش بیشتر از توانایی كافی برخوردار است و مباحث فوق به معنی كم ارزش جلوه دادن این موهبت خدادای نیست.
وجود امیال و هواهای نفسانی در درون انسان:
وجود انسان مملوّ از امیال و هواهای نفسانی است و حس نفعطلبی انسان را وادار میكند تا هر قانون و عملی را به نفع خود تنظیم كند. اگر در زمینهای نقص نسبی دانش بشری نیز به مرور زمان مرتفع شد، باز این احتمال میرود كه انسان نفع خود را دخیل نماید. حال شاید در جایی مجموعهای به وضع قانونی خاص اقدام كنند كه در آنصورت نیز نفع آنجمع مد نظر خواهد بود. هر چند میزان تبعیت از هوای نفسانی شاید با حضور جمع زیادتری، بیشتر كاهش یابد، اما باز میزان خطاپذیری آن به صفر نمیرسد.
دگرگونی حالات انسانی در موقعیتهای گوناگون:
عقاید انسانهادایماً در حال تغییر و دگرگونی است زیرا حوادث و پیشآمدها افكار و عقاید انسانهارا تحت تأثیر خود قرار میدهند. بدیهی است فردی كه در لحظهای مصیبتی همانند مریضی، مرگ اطرافیان و . . . برایش پیش آمده است، همانگونه كه قبلاً فكر میكرد، نمیاندیشد. همچنین در مواقع خوشحالی یا عصبانیت یك جور نمیاندیشد. به همین دلیل قوانین بشری نیز متأثر از وضعیت خاص روانی است كه قانونگذار در آن لحظه در آن قرار دارد.
تأثیر پذیری انسان از محیط:
انسانها از محیط و اجتماعی كه در آن قرار دارند، تأثیر میپذیرند و آگاهانه و ناآگاهانه رنگ محیط را به خود خواهند گرفت. در نتیجه افرادی كه در یك محیط قوانین و برنامهای وضع میكنند با برنامهها و قوانین محیطهای دیگر متفاوت خواهد بود و هر كس خودش را برحق دانسته و سرانجام استثمار انسانهااز همدیگر شروع میشود.
به همین دلیل است كه خداوند گروهی از پاكترین و بیآلایشترین انسانهارا مأمور ابلاغ پیام و توجیهاتش به مردم نمود و اگر این كار را نمیكرد، یعنی پیامبران را قبل از روز واپسین و پاداش و یا عقاب، مژدهدهنده و بیمدهنده نمیفرستاد، مردم در روز واپسین علیه پروردگار اقامه حجت و دعوی مینمودند كه چرا كسانی را نفرستادی تا ما را از خواستهی خویش آگاه سازی تا ما نیز با انتخاب راه تو، از خفّت و خواری و عذاب طاقتفرسا رهایی مییافتیم.
رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لأَلاَّ یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَكِیماً[4] یعنی: ما پیغمبران را فرستادیم تا (مؤمنان را به ثواب) مژدهرسان و (كافران را به عقاب) بیم دهنده باشند و بعد از آمدن پیغمبران حجت و دلیلی علیه خدا برای مردمان باقی نماند (و نگویند كه اگر پیغمبری به سوی ما میفرستادی، ایمان میآوردیم و راه اطاعت و عبادت در پیش میگرفتیم. ) و خدا چیرهی حكیم است.
وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَینَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَى[5]یعنی: اگر ما پیش از نزول قرآن و آمدن پیغمبر اسلام ایشان را با عذابی نابود میكردیم، (روز قیامت) میگفتند: پروردگارا! چرا (در دنیا) پیغمبری برای ما نفرستادی، تا از آیات تو پیروی كنیم، پیش از آنكه (در آخرت) خوار و رسوا شویم (و به دوزخ گرفتار آییم).
در اینجا ممكن است سؤالی ایجاد شود كه چرا خداوند این قوانین و مقررات را همانند سایر موجودات در درون انسانهاننهاده تا به آن عمل كند و توانایی سرپیچی كردن از آن را نداشته باشند؟
در پاسخ میگوییم كه خداوند انواع موجودات را آفریده است و هر كدام خصوصیت و ویژگی مخصوص بهخود را دارد كه آن را از سایرین جدا میكند. انسان هم یكی از موجودات است و خصوصیات و ویژگیهای مخصوص به خود را دارد و انسانیت او در گرو همین خصوصیات است. این سؤال مثل این است كه یك نفر بگوید چه خوب بود اگر این سنگها هم همانند میوهها خورده میشدند. در این صورت سنگ و میوه معنی نداشت. پس انسان هم با صفات اراده و اختیار و علم از سایر حیوانات و موجودات متمایز میشود. اگر انسان مجبور به اجرای قوانین خدا بود، هم انسان بودن او و هم جزا و پاداش نسبت به او معنی و مفهومی نداشت.
از بیان مطالب فوق به این نتیجه میرسیم كه انسان برای داشتن یك زندگی پر از آرامش در دنیا و سعادتمندانه زیستن در جهان پس از مرگ، نیازمند پیامبران است؛ تا راه و روش درست زیستن (قانون خدا) را برایش ترسیم نمایند[6] و از آن پس انسان طریقهی آسایش خود را به كمك عقل خویش برگزیند. حیات بشری هم در طول تاریخ ثابت كرده است كه هرگاه پای انبیاء در میان نبوده است، چه جاهلیتی در اجتماع انسانهاحكمفرما بوده است؛ نگاهی به تاریخ بشری در گذشته و حال، ما را از بحث اضافی در این زمینه بینیاز خواهد كرد.
پس از فهم ضرورت وجود انبیا به عنوان پل ارتباطی در امر تشریع بین خدا و انسان به بیان كیفیت ارتباط آنان با خداوند یعنی وحی خواهیم پرداخت.
ارجاعات
------------------------
[1] - قرآن كریم، سورهی البقره، آیهی285.
[2] - قرآن كریم، سورهی آلعمران، آیهی84.
[3] - جهت توضیح بیشتر به مبحث نیروهای شناخت در انسان در مقدمهی همین كتاب مراجعه شود.
[4] - قرآن كریم، سورهی النساء، آیهی165.
[5] - قرآن كریم، سورهی طه، آیهی134.
[6] - برای بررسی امكان وحی و ارتباط انسان با خدا به بحث «وحی تنها راه شناخت حقایق عالم غیب» مراجعه شود.
- افزودن نظر جدید
- 11389 بازدید
-
نسخه مناسب چاپ
سایت در قبال نظرات پاسخگو نمی باشد.
همانگونه كه عقل ايحاب مي كند كه انسان به همه منابع مادي كه از راه حواس پنچگانه ( شايذ هم بيشتر ) بدست مي آيد توجه نمايد ، هيچ دليلي ندارد كه از منابع ماورايي صرف نظر كند. به عبارت ديگر برخي مدعيان عقلگرايي قوه ناطقه - غقل - را به نحو اكمل مورد استفاده قرار نمي دهند. شرط خردورزي اين است كه انسان خود را از خبر هاي گوناگون بي نياز نپندارد. حكيمي همچون ابوعلي سينا هشدار مي دهد تا وقتي به كاذب بودن گزاره اي يقين حاصل نشده نبايد آن را منتفي دانست. انبياء خبر از عالم غيب مي آورند كه به احتمال قريب به يقين حقيقت دارند. اينكه خود آنها را نبينيم و نشنييده يا تجربه نكرده باشيم دالّ بر دروغگويي مخبر ( منذر و مبشّر ) تدارد.انحصار منابع خبر كه مباني تصميمات است همان است و ابتلاء به جهالت و ضلالت همان.