ایمان به پیامبران- بخش چهارم
اثبات رسالت پیامبر اسلام (ص):
همچنانكه دانستیم خداوند كاروان پیامبران- سلام خداوند بر آنها باد- را جهت راهنمایی و هدایت بشر گسیل فرمود و این كاروان مقدس به خاتمشان محمد مصطفی (ص) ختم شد. در این قسمت به اذن خدا به اثبات رسالت پیامبر اسلام خواهیم پرداخت.
هرگاه با دلیل و برهان قاطعی بر ما ثابت شدكه انسانی فرستادهی خدا است، واجب است به او ایمان آورده و از وی پیروی نماییم و به آنچه كه بدان فرمان میدهد پایبند بوده و از آنچه كه از آن نهی مینماید دوری گزینیم. چون در این صورت اطاعت از پیامبر به منزلهی اطاعت از خداوند است.
من یطع الرسول فَقَدْ أطاعَ اللهَ...[1] یعنی: هر كس از پیامبر اطاعت كند در حقیقت از خدا اطاعت كرده است.
میتوان از طرق گوناگونی راستی گفتار مدعی پیامبری را دریافت.
به دلایل زیر قرآن كتاب آسمانی است و نمیتواند ساختهی دست محمد (ص) باشد:
1. اقرار محمد (ص) به منتسب كردن قرآن به خدا:
خود پیامبر (ص) و خود قرآن به صراحت میگویند كه این كتاب از محمد (ص) نیست؛ پس چگونه ما میخواهیم قرآن را به او منسوب كنیم؟ اگر كسی بیان دارد كه برای این محمد میگوید قرآن كلام من نیست تا ارزش آن را بالا ببرد، در جواب میگوییم اگر ارزش قرآن به اطاعت و پیروی است، سخنان محمد (ص) از دید مسلمانان از لحاظ اهمیت دست كمی از قرآن ندارد و حتی مسلمآنها درك و فهم قرآن را به آگاهی و اطلاع از حدیث منوط كردهاند و به محض اینكه مسلّم شد سخنی واقعاً گفتهی پیامبر است، قرآنگونه به آن عمل میكنند، پس پیامبر هیچ نیازی به این ندارد تا سخنان خود را با نسبت دادن آنها به خدا ارج نهد.
2. مورد سرزنش قرار گرفتن پیامبر (ص) در قرآن:
در چندین مورد، خود پیامبر مورد سرزنش و عتاب قرار گرفته است و به او گفته میشود این كار را نكند یا نمیبایست بكند. مهمتر از همه در مواقعی از پیامبر (ص) سؤالاتی میشد و چون پیامبر (ص) میبایست از خداوند جواب دریافت كند، منتظر پاسخ میماند و حتی یكبار سؤالی از او شد، ولی وحی نازل نشد، پیامبر (ص) در جواب ماند و نتوانست پاسخی بدهد.
3.صداقت و امانتداری پیامبر (ص) قبل و بعد از بعثت:
پیامبر اسلام (ص) چه پیش از بعثت چه پس از آن هیچگاه زبانش به دروغ آلوده نشد، وی را به خاطر پاكی و امانتداریش امین لقب دادند چون از هر جهت در كنار او احساس امنیت میكردند. این امین مردم به یكباره ادّعا نمود كه از سوی خداوند مأمور رساندن پیام یكتاپرستی به جهانیان شده است. بسیاری از مخاطبین وی با این استدلال كه طی چهل سال گذشته از عمر شریفش در میان جامعهی جاهلی آن روز كه هر انسانی را آلودهی گناه میسازد حتی برای یكبار از او دروغ و ناپاكی نشنیده و مشاهده نكردهاند با صرف این اعتقاد و باور به او و رسالتش ایمان آوردند و خود پیامبر نیز همین موضوع را در اولین خطابش مبنای استدلال به راستی سخنش قرار داد؛ هنگامی كه بر روی كوه صفا ایستاد و خطاب به قبایل مكه فرمود: ای فرزندان عبدالمطلّب! ای فرزندان عبد مناف! ای...! وقتی نزد او جمع شدند، فرمود:
«آیا اگر به شما بگویم كه سوارانی در این درّه میخواهند بر شما بتازند سخن مرا تصدیق میكنید؟ گفتند: بله، از تو دروغ نشنیدهایم، فرمود: پس من شما را از عذاب سختی بیم میدهم.»
اینك نمونههایی از ایمان آوردن كسانی را كه مبنای ایمان آوردنشان شخصیت والای پیامبر بود، ذكر میكنیم:
الف: اولین بار كه در غار حرا وحی بر پیامبر عظیمالشّأن (ص) اسلام نازل شد، بر قلب مبارك وی بسیار سنگینی میكرد، بلافاصله به سوی همسرش خدیجه بازگشت و فرمود: مرا بپوشانید. تا اینكه ترس و خوف از دلش رخت بر بست. سپس فرمود: ای خدیجه مرا چه شده است؟ و آنچه را كه بر وی گذشته بود برای او باز گفت و فرمود: بر خویشتن بیم دارم. خدیجه خطاب به وی فرمود: هرگز! بر تو مژده باد؛ سوگند به خدا، او هرگز تو را خوار نمیگرداند چون تو صلهی رحم به جای میآوری، راست گفتار هستی، بار مردم را بر دوش میكشی، امور مردم را سامان میبخشی، مهمان را گرامی میداری و مردم را در مصیبتهایشان یاری میرسانی.[2]
خدیجه از لابلای سخنان خویش به كمالات پیامبر استدلال كرد كه خداوند كسی را كه از این صفات والا برخوردار باشد هرگز خوار نمیگرداند و آنچه را كه در غار حراء مشاهده كرده جز نشآنهای از نشانههای تكریم و بزرگداشت و برگزیدن خداوند نبوده و مقدمهای برای رسالتش میباشد. به این خاطر وقتی كه پیامبر (ص) مأمور به تبلیغ رسالتش شد، خدیجه در میان زنان و مردان اولین كسی بود كه به وی ایمان آورد.
ب: آنگاه كه پیامبر (ص) ابوبكر صدّیق(رض) را به اسلام دعوت كرد، او از پیامبر (ص) هیچ دلیلی برای راستی ادعایش نخواست. تنها مبنای ایمان آوردن وی به پیامبر (ص) شخصیت بینظیر پیامبر بود كه ابوبكر(رض) او را شایسته میدید كه خداوند وی را برای ابلاغ پیامش برگزیند. چون او در میان قومش راستگو، امین، پاك دامن و دارای اخلاق و سرشتی والا بود. به این دلیل ابوبكر(رض) پس از اسامه بن زید اولین مردی بود كه به پیامبر ایمان آورد و به دعوتش پاسخ مثبت داد، بدون اینكه هیچ دلیل و برهانی از وی مطالبه نماید. لبّ كلام این است كه بزرگمردان و زنانی همچون ابوبكر صدیق(رض) و خدیجهی كبری-خدا از او خشنود باد- كه هر یك به سببی – ابوبكر(رض) از دوستان نزدیك و خدیجه همسر- از نزدیكترین اشخاص به وی بودند و او را كاملاً میشناختند بلافاصله به او ایمان آوردند. آنها با شناختی كه از صداقت در گفتار و نیز تمامی ویژگیهای والای وی داشتند یقین پیدا كردند كه وی شایستگی انتخاب از طرف خداوند برای این امر مهم (رسالت) را دارد.
4. امی و بیسواد بودن رسول خدا (ص):
برای درك بهتر این مطلب ذكر مقدمهی زیر ضروری است. در روانشناسی عوامل مؤثر بر شكلگیری شخصیت را؛ خانواده، مدرسه، جامعه و... ذكر كردهاند. حال نگاهی گذرا به محیط پیرامون پیامبر (ص) خواهیم داشت.
أ. شخصی كه قرآن را آورد از تربیت پدر و مادر محروم بود؛ زیرا قبل از ولادت پدر و در 6 سالگی مادرش را از دست داد. طبق سنن و قوانین حاكم بر زندگی محروم بودن از كنترل و نظارت پدر و مادر آسیبهای جدی به شخصیت فرد وارد میكند و بهطور طبیعی چنین فردی باید در تربیت پایینترین فرد از همنوعان خود باشد. حتی تأثیر منفی محروم بودن از پدر و مادر در امثال و حِكَم آمده و ورد زبان مردم است كه به حالت تحقیر به انسان منحرف و بی توجه به اصول انسانی گفته میشود بی پدر و مادر.
أَلَمْ یجِدْكَ یتِیماً فَآوَى[3] یعنی:آیا خدا تو را یتیم نیافت و پناهت نداد؟
ب.محیطی كه او در آن بزرگ شد در نهایت درجهی بیسوادی و بیخبری بود و حتی مدرسهای كه در آن مسائلی هرچند ابتدائی آموزش داده شود، وجود نداشت.[4]
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ[5] یعنی:خدا كسی است كه از میان بیسوادان پیغمبری را برگذیده است.
ج. جامعه و مردمی كه او در میان آنها بزرگ شد در اوج جاهلیت، كم خردی، جنگ و خونریزی و... بود.
د. از نظر جغرافیایی نیز این بخش از سرزمین حجاز در انزوا و بدور از هیاهوی تمدنهای موجود آن عصر یعنی ایران و روم بود. چون این سرزمین چیزی نداشت كه یكی از آن دو امپراتوری به آن چشم طمع داشته باشند و در فكر اشغال آن برآیند و به این طریق انتقال فرهنگ صورت پذیرد.
ه. گذشته از همهی این عوامل محمد (ص) از 8 تا 25 سالگی كه در واقع بهترین دوران فراگیری و تكوین شخصیت است، به چوپانی مشغول بود.
در چنین شرایطی آیا جز این انتظار میرود كه چنین شخصی حتی از سخن گفتن عادی هم ناتوان باشد. ولی همین شخص در سن چهل سالگی به یكباره دو كلام كاملاً متمایز یكی در زمین و یكی در آسمان از او شنیده میشود. كلامی كه در سطح همان كلام عادی بشر است، البته بهاضافهی الهام الهی و كلامی كاملاً متمایز از آن كلام خودش كه خود او هم مدعی است كه كلام او نیست و به او وحی می شود و به یكباره همهی انسان و جن را میخواندكه مثل آن را بیاورند و مطمئن هم هست كه تا ابد همهی بشریت و جنّ از آوردن آن عاجز هستند. البته ذكر موارد فوق تنها بدین خاطر است كه متوجه باشیم پیامبر (ص) آنچه داشته است از محیط كسب نكرده و شرایط پیرامون او چنین امكانی را از او سلب میكرد، اما علاوه بر این پیامبر (ص) شخصی بود متین، آرام، امین مردم و ... كه در طول حیات قبل از نبوت نیز از مسایل خلاف عفت و اخلاق دور بود.
بنابراین پیامبر (ص) به اعترافِ دوست و دشمن بیسواد بوده است. خداوند هم در قرآن كریم چنین میفرماید:
وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِیمِینِكَ إِذاً لارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ[6] یعنی: و پیش از آن هیچ نوشتهای نمیخواندی و با دست خود آن را نمینوشتی كه در آن صورت كجروان به شك میافتادند.
چگونه یك فرد بیسواد در اواخر عمرش ناگهان بدون اینكه هیچ معلمی دیده باشد، كتابی میآورد كه برترین معارف را در زمینهی خداپرستی، معاد، انسانشناسی، اخلاق و سایر جنبههای زندگی فردی و اجتماعی در بر داشت و بزرگترین دانشمندان را به تكاپو وا داشت اما نه تنها از آوردن همانند آن ناتوان بودند، بلكه تمامی فیلسوفان، عارفان و ادیبان را خاضع كرد و سر تعظیم و تسلیم در برابر آن خم كردند. همچنانكه «حافظ» شاعر شهیر ایران در توصیف پیامبر سروده است:
ستـارهای بدرخـشیـد و مـاه مجـلس شـد دل رمیدهی ما را انیس و مونس شد
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مـسأله آموز صد مدرس شد
ارجاعات
--------------------
[1] - قرآن كریم، سورهی نساء، آیهی80.
[2] - البخاری، ضعفاء الصغیر، كتاب التعبیر، دار الكتب العربیه، جزء 14، حدیث 6، ص 373.
[3] - قرآن كریم، سورهی الضحی، آیهی6.
[4]- «الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الأُمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَاهُمْ عَنْ الْمُنكَرِ وَیحِلُّ لَهُمْ الطَّیبَاتِ وَیحَرِّمُ عَلَیهِمْ الْخَبَائِثَ وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِی كَانَتْ عَلَیهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ» یعنی:«(به ویژه رحمت خود را اختصاص میدهم به) كسانی كه پیروی میكنند از فرستادهی (خدا محمد مصطفی) پیغمبر امی كه (خواندن و نوشتن نمیداند و وصف او را) در تورات و انجیل نگاشته مییابند. او آنان را به كار نیك دستور میدهد و از كار زشت باز میدارد، و پاكیزهها را برایشان حلال مینماید و ناپاكها را بر آنان حرام میسازد و فرو میاندازد و بند و زنجیر (احكام طاقت فرسایی همچون قطع مكان نجاست به منظور طهارت، و خودكشی به عنوان توبه) را از (دست و پا و گردن) ایشان بدر میآورد (و از غُل استعمار و استثمارشان میرهاند). پس كسانی كه به او ایمان بیاورند و از او حمایت كنند و وی را یاری دهند، و از نوری پیروی كنند كه (قرآن نام است و همسان نور مایهی هدایت مردمان است و) بهمراه او نازل شده است، بیگمان آنان رستگارند... .» الأعراف/157.
[5] - قرآن كریم، سورهی الجمعة، آیهی2.
[6]- قرآن كریم، سورهی عنكبوت، آیهی48.
- افزودن نظر جدید
- 8924 بازدید
-
نسخه مناسب چاپ
سایت در قبال نظرات پاسخگو نمی باشد.
اينكه خاتم النبيّين از ميان مردمي امّي ظهور كرده بيش از هر چيز دال به فطري بودن دين به نظر مي رسد.نه اينكه پيامبر از قوم خود چيزي نياموخته باشد و آن قوم نيز از ديگران چيزي ياد نگرفته باشند. بهر حال آنان از محيط خود تأثير مي پذيرفته اند. امّا همچنانكه شخص محمّد ( ص ) از عمو و ساير بزرگان طايفه اش تربيت يافته بود ، قبايل عرب نيز از تمدّن هاي معاصرشان بي خبر و غافل نبودند. مهم اين بود كه با رجوع به نفس خويش كه شناخت آن موجب معرفت به خدا بوده است در صدد كسب كمالات انساني برآمده و با اهتمام تمام كل اقوام و خويشاوندانش را نيز به اين راه دعوت فرمود. نه رسول خدا ( ص ) منتظر اقدام ديگران ماند و نه اعراب تقليد از ديگر ملتها را لازم ديدند. تا آن موقع همه دولتها و قدرت هاي مستبده امتحان خوذ را داده و رد شده بودند. نبوت نهايي آغاز تغييرات في نفسه اقوام و تغيير وجودي آنها مطابق تقدير الهي بود.با چنين تنبّهي مي توان در هنگامه جهاني شدن شؤون دنيا داراي نقش خلاقي در تحولات كنوني آن شد.